بریده‌ای از کتاب دا اثر سیده اعظم حسینی

zahrakhalaji

zahrakhalaji

1403/4/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 727

پاپا بعد از آزادی دیگر به خرمشهر نرفته بود و احساس من این بود که برای پاپا ، رفتن به خرمشهر، شهری که بابا و علی در آن نیستند ، رفتن بر سر قبر دو عزیزش سخت می آمد. و هر بار که دعوتش می کردم می گفت: نمی توانم.

پاپا بعد از آزادی دیگر به خرمشهر نرفته بود و احساس من این بود که برای پاپا ، رفتن به خرمشهر، شهری که بابا و علی در آن نیستند ، رفتن بر سر قبر دو عزیزش سخت می آمد. و هر بار که دعوتش می کردم می گفت: نمی توانم.

9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.