بریده‌ای از کتاب یک عاشقانه ی آرام اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 92

عشق، یک عکس یادگاری نیست؛ ک یک مزاحِ شش‌ماهه یا یک‌ساله نیست. واقعیتِ عشق در بقای آن است، حقیقت عشق در عمقِ آن. من دختران و پسران بسیاری را می‌شناسم که تمامِ هدف‌شان از طرحِ مسئله‌ی عشق، رسیدن است. عجب جنجالی به پا می‌کنند! عجب درگیر می‌شوند! اعتصابِ غذا. تهدید به خودکشی. قرص‌های خواب‌آور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد ... و سرانجام، رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز می‌شود. وقتی هدف، اینقدر نزدیک باشد، بعد از زمانی که برق‌آسا می‌گذرد، دیگر نمی‌دانند چه باید بکنند؛ با اولین شستشوی پرده‌ها؛ لب‌پر شدن بشقاب‌ها؛ بوی کهنگی گرفتنِ جهیز، می‌مانند معطل. قصدِ بی‌حرمتی به هم را که ندارند. بی‌حرمتی، فرزندِ کهنگی‌ست، فرزندِ تکرار. این را باید می‌دانستند که رسیدن، پله‌ی اول مناره‌یی‌ست که بر اوج آن، اذانِ عاشقانه می‌گویند. برنامه‌یی برای بعد از وصل. برنامه‌یی برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصل ممکن و آسانِ تن، به وصل دشوار و خطیرِ روح. برنامه‌یی برای سدبندی قاهرانه در برابرِ خاطره شدن. برنامه‌یی برای ابد. برای آنسوی مرگ. برای بقای مطلق. برای بی‌زمانی عشق ...

عشق، یک عکس یادگاری نیست؛ ک یک مزاحِ شش‌ماهه یا یک‌ساله نیست. واقعیتِ عشق در بقای آن است، حقیقت عشق در عمقِ آن. من دختران و پسران بسیاری را می‌شناسم که تمامِ هدف‌شان از طرحِ مسئله‌ی عشق، رسیدن است. عجب جنجالی به پا می‌کنند! عجب درگیر می‌شوند! اعتصابِ غذا. تهدید به خودکشی. قرص‌های خواب‌آور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد ... و سرانجام، رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز می‌شود. وقتی هدف، اینقدر نزدیک باشد، بعد از زمانی که برق‌آسا می‌گذرد، دیگر نمی‌دانند چه باید بکنند؛ با اولین شستشوی پرده‌ها؛ لب‌پر شدن بشقاب‌ها؛ بوی کهنگی گرفتنِ جهیز، می‌مانند معطل. قصدِ بی‌حرمتی به هم را که ندارند. بی‌حرمتی، فرزندِ کهنگی‌ست، فرزندِ تکرار. این را باید می‌دانستند که رسیدن، پله‌ی اول مناره‌یی‌ست که بر اوج آن، اذانِ عاشقانه می‌گویند. برنامه‌یی برای بعد از وصل. برنامه‌یی برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصل ممکن و آسانِ تن، به وصل دشوار و خطیرِ روح. برنامه‌یی برای سدبندی قاهرانه در برابرِ خاطره شدن. برنامه‌یی برای ابد. برای آنسوی مرگ. برای بقای مطلق. برای بی‌زمانی عشق ...

3

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.