بریدۀ کتاب
حس کردم که زندگی من همهاش مثل یک سایهی سرگردان، سایههای لرزان روی دیوار حمام، بیمعنی و بیمقصد گذشته است؛ ولی دیگران، سنگین، محکم و گردن کلفت بودند. لابد سایهی آنها به دیوار عرق کردهی حمام پررنگ تر و بزرگتر میافتاد و تا مدتی اثر خودش را باقی میگذاشت، در صورتی که سایهی من خیلی زود پاک میشد.
حس کردم که زندگی من همهاش مثل یک سایهی سرگردان، سایههای لرزان روی دیوار حمام، بیمعنی و بیمقصد گذشته است؛ ولی دیگران، سنگین، محکم و گردن کلفت بودند. لابد سایهی آنها به دیوار عرق کردهی حمام پررنگ تر و بزرگتر میافتاد و تا مدتی اثر خودش را باقی میگذاشت، در صورتی که سایهی من خیلی زود پاک میشد.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.