بریدۀ کتاب
1402/9/25
4.2
21
صفحۀ 205
یادتونه وقتی پرسیدم: آقاجون! چرا ان قدر منتظر محسنی، چی گفت؟» گریه حرفش را برید. مکثی کرد تا خودش را کنترل کند. بعد ادامه داد: «گفت: آقاجون! محسن مرد خداست.
یادتونه وقتی پرسیدم: آقاجون! چرا ان قدر منتظر محسنی، چی گفت؟» گریه حرفش را برید. مکثی کرد تا خودش را کنترل کند. بعد ادامه داد: «گفت: آقاجون! محسن مرد خداست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.