بریدۀ کتاب
خواه صبح بود یا شب، خواه جمعه یا یکشنبه، فرقی نداشت، وضع و حال همان بود که بود: همان درد خوره وار و کاستی ناپذیر و جانکاه، که لحظه ای بند نمی آمد، همان وقوف بر عمری که چراغ آن رو به خاموشی محتوم نهاده بود اما هنوز خاموش نشده بود، همان نزدیک شدن آن موجود خوفناک و منفور یعنی عزراییل که یگانه حقیقت بود،و همان دروغ همیشگی.
خواه صبح بود یا شب، خواه جمعه یا یکشنبه، فرقی نداشت، وضع و حال همان بود که بود: همان درد خوره وار و کاستی ناپذیر و جانکاه، که لحظه ای بند نمی آمد، همان وقوف بر عمری که چراغ آن رو به خاموشی محتوم نهاده بود اما هنوز خاموش نشده بود، همان نزدیک شدن آن موجود خوفناک و منفور یعنی عزراییل که یگانه حقیقت بود،و همان دروغ همیشگی.
17
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.