بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 64

راننده دم پله‌ها ایستاده بود. جوان هیکلی با تیشرت مشکی چسبان، زیر نم‌نم باران سیگار دود میکرد. امیر معرفی‌اش کرد: اسی. لا مشکل؟! چشمانش را تنگ کرد. پک محکمی به سیگارش زد و گفت: لا مشکل. مشکل فقط آمریكا!

راننده دم پله‌ها ایستاده بود. جوان هیکلی با تیشرت مشکی چسبان، زیر نم‌نم باران سیگار دود میکرد. امیر معرفی‌اش کرد: اسی. لا مشکل؟! چشمانش را تنگ کرد. پک محکمی به سیگارش زد و گفت: لا مشکل. مشکل فقط آمریكا!

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.