بریدۀ کتاب

ابن مشغله
بریدۀ کتاب

صفحۀ 19

شبی در سیاه چادر چوپان پیری بودم . از او خواستم که تمام زندگی اش را برام حکایت کند . گفت :برادر ،چه حکایتی ؟ما اصلا زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد

شبی در سیاه چادر چوپان پیری بودم . از او خواستم که تمام زندگی اش را برام حکایت کند . گفت :برادر ،چه حکایتی ؟ما اصلا زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.