بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 251

""من خوب می دانم که زندگی یکسر صحنه ی بازی است ، من خوب می دانم اما بدان که همه برای بازی های حقیر آفریده نشده اند"" هر چه فکر میکرد یادش نمی آمد بقیه اش چی بود؟ چند بیت بعد: "" به روزهای اندوهباری بیندیش به روزهای ... "" و بعد نتوانست ادامه بدهد. فقط تکه ی آخر شعر خوب یادش مانده بود: "" به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچ گاه باز نمی گردند به زمان بیندیش ، و شبخون ظالمانه ی زمان : زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت زمستانی که از یاد نخواهد رفت دیگر چه می توانم گفت جز این که لباس های زمستانی ات را فراموش نکن .""

""من خوب می دانم که زندگی یکسر صحنه ی بازی است ، من خوب می دانم اما بدان که همه برای بازی های حقیر آفریده نشده اند"" هر چه فکر میکرد یادش نمی آمد بقیه اش چی بود؟ چند بیت بعد: "" به روزهای اندوهباری بیندیش به روزهای ... "" و بعد نتوانست ادامه بدهد. فقط تکه ی آخر شعر خوب یادش مانده بود: "" به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچ گاه باز نمی گردند به زمان بیندیش ، و شبخون ظالمانه ی زمان : زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت زمستانی که از یاد نخواهد رفت دیگر چه می توانم گفت جز این که لباس های زمستانی ات را فراموش نکن .""

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.