بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 235

از روز اولی که مرا شبانه روزی گذاشته بودند، وقتی مینوشتم سبک میشدم صفحه ی سفید کاغذ بهترین کسی بود که حرف هایم را گوش می کرد، گوش می کرد و گوش می کند. صفحه ی سفید کاغذ مسخره ام نمی.کند. چیزهایی که میگویم تو دلش نگه می دارد چیزی را به رخم نمیکشد. آزارم نمی دهد. دلسوزی بیجا نمی کند. خجالتم نمیدهد نیش نمیزند. پدر، مادر، خواهر و برادر و همه ی کسم است مرا به گذشته می برد، به آینده می برد، به خیال هام می برد به رنجها و شادی هایم بغض میکند، لبخند می زند. قاه قاه میخندد همه جا می برد دوستش دارم از چشمهام بیشتر.

از روز اولی که مرا شبانه روزی گذاشته بودند، وقتی مینوشتم سبک میشدم صفحه ی سفید کاغذ بهترین کسی بود که حرف هایم را گوش می کرد، گوش می کرد و گوش می کند. صفحه ی سفید کاغذ مسخره ام نمی.کند. چیزهایی که میگویم تو دلش نگه می دارد چیزی را به رخم نمیکشد. آزارم نمی دهد. دلسوزی بیجا نمی کند. خجالتم نمیدهد نیش نمیزند. پدر، مادر، خواهر و برادر و همه ی کسم است مرا به گذشته می برد، به آینده می برد، به خیال هام می برد به رنجها و شادی هایم بغض میکند، لبخند می زند. قاه قاه میخندد همه جا می برد دوستش دارم از چشمهام بیشتر.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.