بریدۀ کتاب

مرگ به وقت بهار
بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

بچه که بودم حتی با اینکه از شب می‌ترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم می‌آمد.

بچه که بودم حتی با اینکه از شب می‌ترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم می‌آمد.

293

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.