مرگ به وقت بهار

مرگ به وقت بهار

مرگ به وقت بهار

مرسه رودوردا و 1 نفر دیگر
3.4
36 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

53

خواهم خواند

81

ناشر
بیدگل
شابک
9786223131271
تعداد صفحات
241
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

        به این شکل زندگی‌ کردن عادت کرده بود و وقتی مردم فکر کردند دیگر انسان نیست و قفس را باز کردند، چیزی عوض نشد. همان‌جا ماند. هیچ‌چیز برایش مهم نبود، چه می‌ماند پشت میله‌ها چه نمی‌ماند. خودش زندان خودش بود. هرکسی زندان خودش است، چیزی عوض نمی‌شود، فقط عادت‌های ما هستند که عوض می‌شوند.

مرگ به وقت بهار، کتابی است پر از خشم، وحشت، انزجار و درعین‌حال زیبایی که زبان صریح و زنده‌ و قدرت خیال‌انگیزی آن در صفحه‌به‌صفحه‌اش مشهود است. پرواضح است که این کتاب اثری هنری و حقیقتاً بی‌بدیل است. به قول راوی داستان هنگام توصیف چشمه‌ای کوهستانی: «چیز زنده‌ای بود فرای درک و فهم.» و بی‌شک کتابی است که به‌هیچ‌وجه فراموش نمی‌شود.

(جان سلف)
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مرگ به وقت بهار

دنیای قشنگ نو۱۹۸۴مزرعه ی حیوانات

دنیای دیستوپیا

20 کتاب

همیشه اینطور بوده که دنیای دیستوپیا رو با علمی تخیلی اشتباه میگیرن و الان من این لیست رو ساختم که اشتباه نگریم. دنیای دیستوپیا ؟! دنیای پاد آرمان شهری میشه دیستوپیا ذکر منبع :مطلب زیر از مجله طاقچه کپی برداری شده {همه ما چیزهایی از «مدینه فاضله»، «آرمان‌شهر»، «یوتوپیا» و… شنیده‌ایم و تقریبا می‌دانیم که این کلمات در توصیف دنیایی کامل و ایده‌آل به کار می‌رود. جایی که زندگی در حد کامل رفاه و آسایش و امنیت در جریان است و رضایت در دل‌ها و چشم‌ها جاری است؛ اما آیا تابه‌حال در مورد «دیستوپیا» چیزی شنیده‌اید؟ دیستوپیا که در مقابل یوتوپیا تعریف‌شده همان «پادآرمان‌شهر»، «تباه شهر»، «مدینه فاسده»، «مدینه ضاله» و «ویران‌شهر» تعریف‌شده است. دیستوپیا هم یک جامعه‌ای خیالی است با ویژگی‌های منفی. جایی که زندگی در آن آرزوی هیچ‌کس نیست. این مفهوم چه در ادبیات و چه در صنعت سینما و تصویر دستمایه داستان‌های تخیلی بسیاری شده است؛ و البته که برخی از این آثار به اقتباس از یکدیگر بوده‌اند. چنین آثاری معمولا ماحصل تلاش و تفکر نویسندگانی هستند که آنها را «آینده‌گرا» می‌نامند. آنهایی که دنیایی را در قرن‌های پیش رو تصویر می‌کنند و هرکدام با توجه به گرایش و علایق خود آن دنیا را تحت تاثیر امری خاص می‌بینند و بر اساس همین نوع نگرش آن زندگیِ در آینده را برای خوانندگان اثر خود شرح می‌دهند. اگرچه بسیاری از این نویسندگان تاثیر تکنولوژی و چیرگی آن بر انسان و یا پیشرفت علم پزشکی و غلبه تغییر ژن را بر آدمی، موضوع محوری داستان‌های خود قرار داده‌اند اما درنهایت به مباحثی چون اخلاق، انسانیت، احساس و… رسیده و مشکلات به وجود آمده را تحت تاثیر کم‌رنگ شدن این ویژگی‌ها می‌دانند و قهرمان داستانشان در پی دست یافتن به همین موضوعات به مقابله با آن جامعه بی‌تفکر و فرورفته در منجلابِ از خود بی‌خودشدگی، برمی‌خیزد.} ‌در ادامه خودم اضافه کنم کتابهای زیر جزو این ژانره و کتاب We ترجمه ی نشر بیدگل و کتاب بخشنده نشر چشمه همچنین فارنهایت ۴۵۱ ترجمه ی نشر میلکان رو پیشنهاد میکنم... یه نکته ی دیگه مزرعه حیوانات و مغازه ی خودکشی شاید کاملاً توی این ژانر قرار نگیره ولی اگه دقت کنید شاید شما هم جزو این ژانر بدونید

29

پست‌های مرتبط به مرگ به وقت بهار

یادداشت‌ها

          چرا کتاب «مرگ به وقت بهار» رو برای اولین کمپین هیما انتخاب کردیم؟

این کتاب، اثری دیستوپیایی و سیاسی از ادبیات اسپانیاست.
در کتاب «مرگ به وقت بهار» شباهت میان جهان برساختهٔ نویسنده با جهان واقعی ما ملموس است و همین علت چاپ کتاب را پس از مرگ نویسنده توجیه می‌کند.
این کتاب قرار نیست به هیچ‌ وجه از ذهنتان پاک ‌شود.

ما در این کتاب با جهانی بی‌زمان و بی‌مکان طرفیم و این جهان رو از دیدگان مردی می‌بینیم که توی روستایی که روی یک رودخونه بنا شده، متولد شده، جامعه‌ای عقب‌مانده، بدوی، عاری از اخلاقیات انسانی و غرق در تباهی و خرافه‌ که نفوذ به اون‌جا و اصلاحش، عملاً غیرممکنه و تنها راه گریز از اونجا، مرگه!

در این کتاب به مفاهیم عمیقی مانند «شور زندگی» و «مرگ» پرداخته شده و ارزش خوانده شدن را دارد.

درنهایت باید بگم که با ۱۹۸۴ و فارنهایت ۴۵۱ اصلاً قابل مقایسه نیست و در سطح پایین‌تری قرار می‌گیره اما کتاب سیاسی-پادآرمانشهری خوبیه.
اگه بخوام توی چندتا کلمه توصیفش کنم باید بگم که یه شاهکار مزخرفه!

توی صفحه‌ی اینستاگرامم بیشتر درموردش صحبت کردم.
        

24

          خلاصه موضوعی کتاب همه جا هست الان دیگه و ترجیح می‌دم تکرارش نکنم. درمورد داستان و فضاش هم مقدمه مترجم به حد کفایت توضیح داده و پیشنهاد می‌کنم اگه دوست دارین درمورد فضاش بیشتر بدونید اون رو بخونید که بفهمید تحت چه شرایطی این کتاب نوشته شده و چه رمز و رازهایی توی این کتاب پنهان شده. (گرچه من بعد از خوندن کتاب و مقدمه هم نفهمیدم که چی هستن این رازها!) من فقط حس و احوالات شخصی خودم نسبت به کتاب رو خواهم نوشت:
دوستش نداشتم. شبیه یه کابوس طولانی بود. بدون آغاز. بدون پایان. درهم برهم و پر از حس انزجار. اون‌هایی که از شاهکار بودنش می‌گن رو می‌فهمم. ولی خب باهاشون چندان موافق و همدل نیستم. شاید من نفهمیدم کتاب رو. (و چقدر احتیاج دارم شماهایی که خوندینش بیاین برام تعریف کنین و توضیح بدین و با هم حرف بزنیم.) چندان درکش نکردم و نمادهاش رو هم متوجه نشدم. اما به طور عادی این چیزی نیست که منو اذیت کنه. داستان‌های آمریکای لاتین و رئالیسم جادویی کم نخوندم؛ اما این کتاب رو هیچ جا نمی‌تونم جا بدم. شاید اگه زمان بگذره حس متفاوتی بهش داشته باشم.
پ.ن: خوشحالم که تو این سه چهار روز پایانی چالش تونستم کتاب رو شروع و تموم کنم. :))
        

39

بنظر به ای
          بنظر به این کتاب اونقدر پرداخته شده که لازم به توضیح بیشتر داستان نباشه.
یک اثر دیستوپیایی اما نه چندان قوی ( از لحاظ نتیجه)
کتاب دو بعد داره :
بعد اول یک روستایی که روی یک رودخانه بنا شده و رسم و رسومات و آدم‌های عجیب و غریبش!
و بعد دوم جنبه‌های روانشناختی و  هدف نویسنده که محکومیت حکومت‌های توتالیتر بوده!
.
کسانی که این کتاب رو خوندن دو دسته میشن!
یا عاشقش هستن و شاهکار میخونن، با بی معنی و مفهوم و گنگ!
باید گفت این کتاب چیزی میان این‌هاست.
- مخاطبش عام نیست و کسی که مطالعه توی زمینه‌های مربوط بهش - یا کتابهای دیستوپیایی دیگرـ نداشته ممکنه درک درستی از چیزی که نویسنده میخواد بگه نداشته باشه.
- بعد از اون جنبه تبلیغاتی کتاب بود که کتاب رو بالا آورد و اونقدر پرداخت تا در ذهن همه یک اثر شاهکار و رده بالا حساب بشه.
قطعا کسی که به این موضوعات علاقه‌مند هست سراغ این کتاب و امثالش میره اما  کتاب سطح پایین تری نسبت به کتابهای مشهورتر داره.
        

31

هانیه

1403/6/25

          مرگ به‌وقت بهار، روایت مردمان دهکده­‌ای است با آیین­‌های عجیب و منحصربه­‌فرد. جایی که مردمش، هر بهار تمام خانه­‌هارا به رنگ صورتی درمی­‌آورند و زمستان هر سال، با بارش باران، آن رنگ شسته شده و از بین می­‌رود. از آنجایی که دهکده برروی رودخانه بنا شده، باید هر ساله مردی داوطلب شود تا به رودخانه رفته و از زیر دهکده عبور کند تا با این کارش نشان دهد که هیچ سنگی جابجا نشده و آب قرار نیست دهکده را ببرد. وقتی شخصی درحال مرگ است و دارد نفس­‌های آخرش را می­‌کشد، برای اینکه روحش از بدنش پرواز نکند، درون بدنش را پر از سیمان می­‌کنند و جسدش را درون درخت می­‌گذارند. این­‌ها همه بخشی از سنت­‌های دیرینه­‌ای است که مردم جامعه کورکورانه و بدون فکر به آن­ها پایبندند و هیچ­کس به این آداب و رسوم اعتراض نمی­‌کند. داستان از زبان پسربچه چهارده ساله­‌ای روایت می­‌شود که در مرکز این اتفاقات قرار دارد و درتلاش است که به این رسومات پایان دهد. این کتاب که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده، حاصل بیست سال تلاش نویسنده بوده و از آنجایی که در زمان مرگش، هنوز از پایان­‌بندی آن راضی نبوده و دو سال بعد از مرگش به همان شکل به چاپ رسیده، برخی معتقدند که مرگ به­‌وقت بهار، ناتمام است. همچنین، برخی معتقدند از آنجایی که رودوردا در دوران دیکتاتوری ژنرال فرانکو می­‌زیسته، قصد داشته در این رمان پادآرمانشهری، شرایط حکومت­‌های کنترلگر را به­‌تصویر کشد.
        

0