رسول رسولی پور


کتابهای نویسنده
یادداشتها
1400/11/5 - 15:40
خوشبختی در زندگی، دغدغهی دیرین بشر از آغاز تفکر فلسفی بوده است. ارسطو در اخلاق نیکوماخوس از واژهی یونانی یودایمونیا به عنوان هدف انسان در زندگی یاد کرده است. به نظر می رسد فیلسوفان یونان، سعادت در زندگی را در معنایی فراختر از شادی و حتی رضایت تعریف کردهاند. معنای دقیق یودایمونیا «خوشروانی» است؛ یعنی دارا بودن فضیلتهایی که برای داشتن یک زندگی خوب کفایت میکند. یودایمونیای یونانی بیش از آنکه بر یک احساس خوب و یا یک موقعیت آرزو شده در زندگی دلالت داشته باشد، به معنای تحقق عدالت در زندگی با شکوفا نمودن ظرفیتهای بالقوه انسانی است. در نگاه ارسطو، برای تامین سعادت و یا همان یودایمونیاد دو چیز لازم است؛ شخصیت خوب و تلاش عقلانی.
اما با ظهور مسیحیت، مفهوم جدیدی به سعادت اضافه شد؛ نجات!
مسیحیان با بازخوانی روایت کتاب پیدایش در مورد گناه آدم و حوا، یک آلودگی وجودی برای انسانها قائل شدند که تنها با ایمان به نجات بخشیِ عیسیمسیح و مصلوب شدن او تامین میشود. یعنی سعادت انسانها نه در گرو تلاش برای کسب فضایل عقلانی است، و نه به خوب بودن شخصیت فرد بستگی دارد بلکه سعادت، «فیض» و «هدایتشدگی» از سوی پروردگار است.
در اسلام، همان مفهوم هدایتشدگی را در تعریف سعادت داریم اما نه در گرو ایمان به نجات بخشی شخص پیامبر بلکه در تبعیت از دستورات و احکام الهی در قرآن کریم.
کارل بارت، الاهیدان نوارتدوکس سوئیسی، مسیحیت را یک دین شخص محور (Christo-centric) دانسته و مسیح را تنها دلیل نجات بشر معرفی میکند. او در کتاب 'اعتقادات کلیسا' بر دیدگاه انحصارگرای ژان کالوَن مبنی بر نجاتِ تنها «گزینش» شدگان از مسیحیان تاخته و عیسی مسیح را جامعِ پذیرفتهشدگان و طردشدگان شناخته و همهی انسانها را بواسطهی مصلوب شدن او، شایستهی نجات میداند.
در برابر نگاه شخصمحور در مسیحیت، اسلام را میتوان دینی «متن محور» (Text-centric) دانست و قرآن کریم را تنها وجه آشکارسازِ پروردگار و تنها راه رستگاری و نجات انسانها قلمداد نمود.
اندیشمند گرامی جناب آقای دکتر محمدحسین زارعی محمودآبادی درکتاب ارزشمند خویش: 'نامه مینوی و پیکره ایزدی' که آن را بر اساس رسالهی دکتری خویش به راهنمایی اینجانب در دانشگاه ادیان و مذاهب قم گذراندند، تدوین نمودهاند، به چالش مهم الاهیاتیِ نجات از منظر دو دین بزرگ ابراهیمیِ متن محور و شخص محورِ اسلام و مسیحیت پرداختهاند. ایشان در متنی منقح و بر اساس چارچوبی منطقی، مفاهیم، دلایل، و لوازمِ کلامی، اجتماعی و فرهنگی هر یک از دو دیدگاه را بیان داشتهاند.
9 نفر پسندیدند.
1400/11/5 - 15:35
«انسان از انسان دیگر هبوط یافته نه از خدا»
میگل د. اونامونو
کتاب «درد جاودانگی» کشکولی از جملات فریبنده و مستکننده و دیدگاههای دیوانه کنندهی این فیلسوف اگزیستانسیالیست اسپانیایی است؛ از جمله اینکه او سقوط یا هبوط انسان را افقی میداند و نه عمودی؛ یعنی معتقد است که انسان از انسان دیگر هبوط یافته نه از خدا؛ زیرا تاریخ هم حاکی از اشتقاق انسان از انسان است!
ما به خدا نه برای پیبردن به علت آفرینش، بلکه برای حسکردن و حفظکردن غائیت و معنی بخشیدن به جهان نیازمندیم.
به باور اونامونو، خواستن و شناختن هر دو به هم نیازمندند. و اگر آن کلمه قصار قدیمی را که هیچ چیز خواسته نمیشود مگر آنکه از پیش شناخته شده باشد بر عکس کنیم چندان باطل و متناقض به نظر نمیآید: هیچ چیز شناخته نمیشود مگر آنکه از پیش خواسته شده باشد.
کییرکگور میگفت:«خدا نمیاندیشد، میآفریند، بودِش ندارد، ابدیت دارد.» و ماتسینی عارف ایتالیایی میگفت:«خدا بزرگ است زیرا اندیشهاش عمل است.»
و اما مهمترین جملهی اونامونو در «درد جاودانگی»:
«زندگی نمیتواند خود را تسلیم عقل کند، زیرا غایت زندگی، زیستن است نه دانستن.» (ص، ۱۶۷)
12 نفر پسندیدند.
1400/11/5 - 15:30
راهبان تراپیست، قسم میخورند تا پایان عمر سخن نگویند.
یکی از بزرگترین تراپیستهای کاتولیک، تامِس مِرتِن، نویسندهی کتاب کوه هفت طبقه (سکوت دلخواه) است که در آن، «دین فعال» و پر جنب و جوش به اندازهی «آرام بودن» اهمیت نمییابد و مسیحیت رسمی و رایج، گاه ناسازگار با حقیقت به نظر می رسد!
او بر خلاف تیار دِ شاردَن که فردیت یک شخص را واقعیت غایی میدانست، تاکید بر فردیت را بیهوده میانگاشت و میگفت بسی بهتر است که متواضعانه سرشت اسرارآمیز خود را به عنوان اشخاصی که خدا در آنها وجود دارد دریابیم تا اینکه همچون دکارت باور داشته باشیم که انسان وجود دارد چون میاندیشد!
او در کتاب حضور و مشاهده، و در تمرین آرامش و سکون درونی و گشودگی و پذیرش نسبت به خدا میگوید:
حضور و مشاهده کار این «خود» ظاهری نیست و نمیتواند باشد. بین «خود» متعالیِ عمیق که فقط در حضور و مشاهده بیدار میشود، و «خود» سطحی و ظاهری، که معمولا آن را با اول شخص مفرد یکی میدانیم، تضادی کاهش ناپذیر است. .... «خود» سطحی و ظاهریمان ابدی نیست، روحانی هم نیست. اصلا و ابدا. این «خود» محکوم به ناپدید شدن است همانطور که دودِ دودکش کاملا ناپدید میشود... اگر اندیشهاش به عنوان واسطهای که از طریق آن به مفهوم وجود خودش میرسد لازم است، پس در واقع، فقط در حال دورتر شدن از وجود حقیقیِ خود است. در حال تنزّل خود به یک مفهوم است. این امکان را از خود سلب میکند که، مستقیما و بیواسطه، راز وجود خویش را تجربه کند. در عین حال با تنزل خدا به حد یک مفهوم، این امکان را نیز از خود سلب میکند که شهودی از واقعیت الهی که وصف ناپذیر است داشته باشد.
«جنگجویی از پیری پرسید: آیا خدا گنهکار را میبخشاید؟
پیر به او گفت: عزیزم بگو ببینم اگر ردایت پاره شود آن را به دور میاندازی؟
جنگجو پاسخ داد: نه، آن را تعمیر می کنم و باز میپوشم.
پیر به او گفت: اگر تو مراقب ردایت هستی، آیا خدا بر صورت خویش (انسان) رحمت نخواهد داشت؟»
«راهب بزرگ موسی گفت: آدمی باید با دوستانش مانند مردهای باشد، چرا که مردن نسبت به دوست خود یعنی متوقف سلختن مطلق داوری دربارهی او.»
(حکمت مردان صحرا، ترجمهی فروزان راسخی، نشر نگاه معاصر)
6 نفر پسندیدند.
1400/11/5 - 15:25
5.0
1
از دههی هفتاد میلادی، توجه زیادی به خوانش جدیدی در الاهیات به نام الاهیات روایی بوجود آمد. دو جریان بزرگ این رویکرد، در دو دانشگاه مهم آمریکایی: ییل و شیکاگو شکل گرفت. هانس فرای (از مکتب ییل) در سال ۱۹۷۴ کتابی با عنوان «افول روایت کتاب مقدس» نوشت و نشان داد که چگونه از قرن ۱۶ تا ۱۸ میلادی، بُعد «روایی» کتاب مقدس در پرتو رشد نظریهی معنا- به مثابه- دلالت از دست رفته یا تحریف شده است. فرای اظهار داشت که معنای روایتهای کتاب مقدس، بیش از پیش، در واقعیت دلالتِ تاریخی آنها، یعنی در حالات تجربی اموری نهفته است که مطابق واژهها هستند. به گفتهی فرای، «مبالغه نیست که بگوییم عقبگرد بزرگی در کل تفکر الاهیاتی روی داده است؛ تفسیر به جای آن که وارد کردن جهانی دیگر به درون حکایت کتاب مقدس باشد، امری جز دادن حکایت کتاب مقدس درون جهانی دیگر با حکایتی دیگر نبود». اما کار جالب در این حوزه را جیمز مککلندون (از انجمن الاهیاتی کالیفرنیا) کرده است که به تدوین زندگینامه به مثابه الاهیات روی آورده است! به باور مککلندون، باورهای الاهیاتی در بافت زندگی ما ریشه دارند. ما باورهای فرد را با فهم حکایت زندگی وی کشف میکنیم. مفاهیمی چون رحمت و شجاعت تنها هنگامی معنا دارند که در بافت زندگینامهای مانند زندگینامهی مارتین لوتر کینگ و ... مشاهده شوند. آنچه نقل شد، از کتاب «فلسفه زبان دینی»، نوشتهی جان استیور بود. اما به نظر من جهان با همهی اجزا و دورههای تاریخیاش، یک «کلان روایت» است و حضور هر یک از ما انسانها در جهان، بخشی از آن ماجرای بزرگ است که تنها با آگاهی خودمان بر آن، «خوانده» میشود.
5 نفر پسندیدند.
لیست ها
این کاربر هنوز لیستی منتشر نکرده است.
پستها
این کاربر هنوز پستی منتشر نکرده است.
در حال مطالعه
کتاب در حال مطالعه ای وجود ندارد.
با جستجو میتوانید کتابهای مورد علاقهی خود را انتخاب کنید و به این لیست اضافه کنید.