بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زینب سادات حق خواه

@Zeinab_hk

60 دنبال شده

88 دنبال کننده

                      اگر به آنچه که می‌خواستی نرسیدی،از آنچه هستی نگران مباش.(حکمت 69 نهج البلاغه)
***
غرق شده‌‌ای در دنیای ژانر فانتزی 🧙🌊

                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

فعالیت‌ها

                خیلی کتاب قشنگی است. روال نابودی حکومت ها و مسئولین را به زیبایی بیان میکند.
 وقتی کتاب را شروع بخواندن کردم، تصادفا متوجه شدم پسر عمویم که کلاس هشتم است همین کتاب را از کتابخانه امانت گرفته بخواند و نکات قابل توجهی از کتاب متوجه شده. در نتیجه به نظر من به درد همه ی سن ها میخورد.

نکات جالب کتاب:
- قوانینی جامعه که برحسب احوالات و منافع شخصی دستخوش تغییر می شد.
- صرفا به این علت که نسل قبلی (انسان ها) برخی کارها را انجام می دادند، در قوانین اولیه آمده بود که همه از انجام آن کار ها منع می شوند. که این نشان میدهد که بعضی از قوانین اولیه کاملا بی فکر نوشته شده بود، مثل خوابیدن روی تخت. در حالیکه اصلا فکر نمیکردن این کار سود یا ضرری دارد!
-سوء استفاده از بی سوادی آحاد مردم.
و...
 (نکات زیادِ قابل تاملی داشت که الان متاسفانه خاطرم نیست)
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                سلام.
کتاب در مورد مقابله های معاویه و مکر و حیله های عمر و عاص برای مقابله با امام علی علیه السلام است.
آقای حسن بیگی داستانی را روایت میکند که یک کشیش مسیحی(میخائیل ایوانف)  که امام علی (ع) را نمی شناسد، یک کتاب نفیس قدیمی را که به خط کوفی است همراه با یک رویای صادقه از حضرت مسیح (ع) به دست می آورد. آن کتاب که روایت گر وقایع تاریخی زمان معاویه ملعون است، باعث علاقه کشیش به امام میشود و مقدمه ای بر تحقیق های او برای شناخت شخصیت امام می شود.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

دوستااان، شاهنامه فانتزی نیست ولی المان‌های فانتزی رو داره. فردوسی مقدار زیااااادی از قوه تخیلش استفاده کرده که برای بعضی نویسنده‌های عصر معاصر این مرحله قفله.🤣 ژانر شاهنامه همون اسطوره‌ای هست؛ ولی شما به اصل مطلب بچسبید و اندکی از فرعیات فاصله بگیرید.🤏 سیده جان خدا صبرت بده.🤲
            در واقع ۴/۵

«چیزی غیر از نان و محبت و دلسوزی وجود دارد که همه‌ی آدمها به آن محتاج‌اند: پیدا کردن جواب اینکه ما که هستیم و چرا زندگی می‌کنیم.» 
ای کاش «ویژگی تحیر درباره‌ی دنیا» رو هیچ‌وقت از دست ندیم و همه چیز برامون عادی نشه، چون وقتی حواسمون نباشه کی هستیم و از کجا اومدیم، اونوقت حواسمون نیست که داریم به چه سمتی حرکت می‌کنیم و در نهایت سر از کجا درمیاریم...

سوفی آموندسن یه دختر ۱۵ ساله‌ست که زندگیش با دریافت نامه‌های مرموزی از یه ناشناس برای همیشه عوض می‌شه، نامه‌هایی که ازش می‌خوان به سوالای عمیقی فکر کنه که از اول هستی تا الان با آدما بوده و در آینده هم خواهد بود. دنیا دیگه به اون سادگی که بود نیست و این نامه‌ها، سرآغاز راه عجیب و پرپیچ و خمی هستن که معلوم نیست در نهایت به کجا می‌رسه...

گوردر تو این کتاب ما رو با آراء فیلسوفان غربی آشنا می‌کنه، از فیلسوفان یونانی مثل سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا اسپینوزا و هیوم و سارتر، ولی داستان بیش از یه کلاس فلسفه‌ست. چیزهایی که سوفی می‌خونه و یاد می‌گیره نگاهش رو به خودش و دنیای اطرافش تغییر میده تا اینکه با حقیقتی رو به رو می‌شه که... این پیچ داستانی خواننده رو به شدت درگیر می‌کنه و باعث میشه همون سوالها رو در مورد خودش و دنیایی که تا قبل از این براش عادی بوده هم بپرسه.

دنیای سوفی یه رمان هیجان‌انگیر و ماجراجویانه نیست! بنابراین انتظار نداشته باشید که کتابو دستتون بگیرید و دیگه نتونید زمین بذارید!!! این کتابو باید مزه‌مزه کرد :)

https://taaghche.com/audiobook/68779
          
            دنیایی رو تصور کنید
بدون مرگ،
بدون درد،
بدون مریضی و غم و رنج...

به نظر می‌رسه چنین دنیای باید بهشت باشه، یه دنیای کامل. جایی که آدمها می‌تونن بدون هیچ ترسی به آرزوهاشون برسن و وقت کافی برای هر علم و هنری داشته باشن، اینطور نیست؟!

داستان مجموعهٔ «داس مرگ» تو همچین دنیایی رخ میده. دنیایی که با پیشرفت فناوری دیگه هیچ بیماری و معلولیت جسمی و روحی درش وجود نداره و هر کسی که جونشو از دست بده به راحتی به زندگی برگردونده میشه. دنیایی که توش دیگه خبری از جنایت و بی‌عدالتی و جنگ و قحطی نیست و تمام کارها در بهینه‌ترین حالت ممکن انجام می‌شن.

با وجود تمام اینها، بالاخره این زمین گنجایش تعداد مشخصی آدم رو داره و به دلایلی، سفر به فضا و زندگی در کرات دیگه امکان‌پذیر نیست...

تو همچین شرایطی یه سری از افراد انتخاب شدن تا درصد اندکی از جامعه رو مثل یه خوشه بچینن تا زمین همچنان قابل زندگی باشه. به این آدما میگن داس مرگ!


ماجرای کتاب از اونجا شروع میشه که یکی از این داس‌ها، دو نوجوون به اسم سیترا و روئِن رو به عنوان دستیار انتخاب می‌‌کنه تا «هنر» کشتن رو یاد بگیرن و در نهایت یکیشون به عنوان یه داس مرگ انتخاب بشه.


من این مجموعه رو به پیشنهاد یکی از دوستانم شروع کردم و به یکی از به‌یادموندنی‌ترین کتاب‌هایی که خوندم تبدیل شد
          
تجربهٔ لذت‌بخش «مومو» باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان». دیدم متأسفانه ترجمهٔ فارسی این کتاب خیلی وقته تجدید چاپ نشده و بنابراین من ترجمهٔ انگلیسیش رو پیدا کردم و خوندم (The Neverending Story).

و چقدر چقدر لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود...

داستان این کتاب در مورد یه پسربچهٔ ۱۱ سالهٔ چاقه که تو مدرسه دائم بچه‌ها مسخره‌ش می‌کنن. باستیان عاشق کتابه و خودشم یه قصه‌گوی مهّاره با یه تخیل خیلی قوی.

یه روز که داشته از دست همون بچه‌ها در می‌رفته به یه کتاب‌فروشی پناه می‌بره و یه کتاب پیدا می‌کنه که روش نوشته داستان بی‌پایان! انگار تمام آرزوهای باستیان تحقق پیدا کرده باشه کتاب رو برمی‌داره و شروع می‌کنه به خوندن (فرآیند برداشتن کتاب و اینکه کجا و چطور می‌خوندش هم خیلی جالبه). ولی این یه کتاب عادی نیست و باستیان واقعا به دنیای خیالی کتاب که پر از موجودات عجیب و غریبه پا می‌ذاره! دنیایی به اسم فنتستیکا (Fantastica) که داره نابود میشه و فقط یه انسان می‌تونه نجاتش بده...

این کتابم مثل مومو، از اون کتاباییه که هم بچه‌ها از خوندنش لذت می‌برن و هم آدم بزرگا!

اوایل کتاب شاید یه مقدار برای مخاطب بزرگسال کسل‌کننده باشه، یه جورایی مثل یه ملقمه از داستان‌های جن و پری می‌مونه. ولی همینطور که پیش میره جذاب‌تر میشه، طوری که ۳۰-۴۰ درصد پایانی کتاب برای من خیلی خیلی جذاب و تأمل‌برانگیز بود. تو این قسمت پایانی، نویسنده یه سری مفهوم خیلی عمیق و قشنگ رو با داستانهای جذاب و با موجودات عجیب و غریب به خواننده منتقل می‌کنه.

اینقدر تخیل نویسنده برام جذاب و قشنگ بود که حد نداره! با خودم می‌گفتم خدایا این آدم این همه موجود غریب و داستانای عجیب رو از کجا درآورده؟!

خلاصه که عشق من به آقای انده با این کتاب تکمیل شد 😍😄
            تجربهٔ لذت‌بخش «مومو» باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان». دیدم متأسفانه ترجمهٔ فارسی این کتاب خیلی وقته تجدید چاپ نشده و بنابراین من ترجمهٔ انگلیسیش رو پیدا کردم و خوندم (The Neverending Story).

و چقدر چقدر لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود...

داستان این کتاب در مورد یه پسربچهٔ ۱۱ سالهٔ چاقه که تو مدرسه دائم بچه‌ها مسخره‌ش می‌کنن. باستیان عاشق کتابه و خودشم یه قصه‌گوی مهّاره با یه تخیل خیلی قوی.

یه روز که داشته از دست همون بچه‌ها در می‌رفته به یه کتاب‌فروشی پناه می‌بره و یه کتاب پیدا می‌کنه که روش نوشته داستان بی‌پایان! انگار تمام آرزوهای باستیان تحقق پیدا کرده باشه کتاب رو برمی‌داره و شروع می‌کنه به خوندن (فرآیند برداشتن کتاب و اینکه کجا و چطور می‌خوندش هم خیلی جالبه). ولی این یه کتاب عادی نیست و باستیان واقعا به دنیای خیالی کتاب که پر از موجودات عجیب و غریبه پا می‌ذاره! دنیایی به اسم فنتستیکا (Fantastica) که داره نابود میشه و فقط یه انسان می‌تونه نجاتش بده...

این کتابم مثل مومو، از اون کتاباییه که هم بچه‌ها از خوندنش لذت می‌برن و هم آدم بزرگا!

اوایل کتاب شاید یه مقدار برای مخاطب بزرگسال کسل‌کننده باشه، یه جورایی مثل یه ملقمه از داستان‌های جن و پری می‌مونه. ولی همینطور که پیش میره جذاب‌تر میشه، طوری که ۳۰-۴۰ درصد پایانی کتاب برای من خیلی خیلی جذاب و تأمل‌برانگیز بود. تو این قسمت پایانی، نویسنده یه سری مفهوم خیلی عمیق و قشنگ رو با داستانهای جذاب و با موجودات عجیب و غریب به خواننده منتقل می‌کنه.

اینقدر تخیل نویسنده برام جذاب و قشنگ بود که حد نداره! با خودم می‌گفتم خدایا این آدم این همه موجود غریب و داستانای عجیب رو از کجا درآورده؟!

خلاصه که عشق من به آقای انده با این کتاب تکمیل شد 😍😄
          
            این کتاب جلد اول از یه مجموعهٔ سه جلدیه، با عنوان شب زمستانی:
The Winternight trilogy
1- The bear and the nightingale
2- The girl in the tower
3- The winter of the witch

جلد اول الان ترجمه‌ش موجوده (با عنوان خرس و شباهنگ) و دو جلد بعدی تا جایی که می‌دونم در دست چاپ هستن.

داستان این مجموعه تو روسیهٔ قرون وسطی می‌گذره، قرن چهاردهم و خیلی قبل‌تر از روسیهٔ تولستوی و داستایفسکی!
سبک داستان میشه «فانتزی تاریخی»، چون اومده داستانهای واقعی تاریخی رو با روایت‌های فانتزی مخلوط کرده! (جدیدا به این نکته برخوردم که احتمالا این کتاب رو میشه تو سبک رئالیسم جادویی هم دسته‌بندی کرد).
قضیه واسه وقتیه که روسیه نه یه کشور واحد که مجموعه‌ای از حکومت‌های شهریه که زیر نظر مغول‌های «قبیلهٔ طلایی» اداره میشه (بچه‌هایی که نهرو خوندن می‌دونن دارم به کدوم بخش تاریخ اشاره می‌کنم 😉). تازه ۲۰۰ سال بعد از وقایع این کتابه که ایوان مخوف مغول‌ها رو شکست می‌ده و میشه اولین تزار روسیه!

بخش فانتزی کتاب هم برگرفته از داستان‌های اساطیری و افسانه‌های روسیهٔ اون زمانه و من خیلی دوستش داشتم. البته یه سری جاها شاید منطق چفت‌وبست‌داری نداشت ولی چون مبتنی بر افسانه‌ها بود و افسانه‌ها هم اصولا چندان منطقی نیستن این مقدار رو به نویسنده می‌بخشم 😄

تصویر‌سازی‌ها و توصیفات هم عالی بودن... من هنوز که هنوزه یهو می‌رم تو فضای یخ‌بندون روسیه با اون بخاری‌های بزرگی که میشد روش بخوابی 😍 خیلی تو دل‌برو و دوست‌داشتنی بود.

ماجرای عشقی کتاب رو هم دوست داشتم و سیر منطقی و قشنگی داشت به نظرم.

جلد اول ضرب‌آهنگ کندتری نسبت به جلد دوم و سوم داشت ولی اونقدری جذابیت و راز و رمز داشت که آدم بخواد ادامه بده و کلا ضرب‌آهنگش برام زیادی کند و غیرقابل‌قبول نبود. کلا جلد دوم و سوم قوی‌تر از جلد اول بودن که به نظرم نکتهٔ خیلی مهمی تو یه مجموعه‌ست.

شخصیت اول داستان هم یه دختره و یه جنبهٔ پررنگ کتاب تقابل این دختر با کلیشه‌های جنسیتی اون موقع است که خب افتضاح بودن! اینکه زن فقط باید یه سری رفتارهای خاصی داشته باشه بعدشم سر به زیر ازدواج کنه و بشوره و بسابه و بچه بزرگ کنه! و رفتارهایی فقط یه ذره خلاف این عرف باعث میشه ننگ بخوره رو پیشونی اون دختر و خانواده‌ش! (مثلا یه نکتهٔ جالب اینکه زنان اشراف روسیه تو اون زمان تقریبا ۲۴ ساعت تو خونه‌هاشون بودن و اگرم می‌خواستن برن بیرون باید کامل خودشون رو می‌پوشوندن، حتی صورتشون رو، و در معیت n تا مرد و خدمتکار بیرون می‌رفتن! و دختر ازدواج‌نکرده همین مقدار هم حق خروج از خونه رو نداشت!!!)
من که از تصویری که نویسنده از این دختر ارائه داد لذت بردم، آدم کاملی نبود،‌ خیلی اشتباه داشت ولی تو این چهارچوب تنگ جا نمیشد و باهاش می‌جنگید، کلا بخش فمینست وجودم خیلی لذت برد 😄 اصولا هم کم پیش میاد از شخصیت‌های مونث کتابا خوشم بیاد 😅 ولی واسیا رفت جزو اون معدود شخصیت‌های دختری که خیلی دوستشون دارم 😍

در نهایت اینکه از اون کتابا است که خیلی دوستشون دارم و اگر فرصت می‌شد دلم می‌خواست دوباره یه سری به شخصیت‌های دوست‌داشتنیش بزنم و باهاشون تجدید خاطره کنم 🥲


⚠️ اخطار ⚠️

جلد اول و دوم کتاب به نظرم تمیز بود، بوسه داشت ولی بیشتر احساسی توصیف شده بود تا جنسی. یه چند تا آزار و اذیت جنسی هم داشت که اونم تقریبا در حد بوسه بود و به جاهای باریک کشیده نمی‌شد 😅
جلد سوم ولی متاسفانه صحنهٔ جنسی با توصیف نسبتا زیاد داره... با این حال ولی به نظرم خیلی کتاب خوبی بود و حتی این بخشش هم مثل یه سری از کتابای دیگه رو مخ نبود 😅 حالا نمی‌دونم این قسمت چقدر تو ترجمه سانسور شده باشه ولی سر همین موارد به نظرم بیشتر مناسب بزرگساله تا نوجوان (حداقل نوجوان کم سن و سال!)
          
            در واقع ۳/۷۵

خب الان دارم مروری که نوشته بودم رو ویرایش می‌کنم :))))
حالا که دوباره به اول تا آخر داستان فکر کردم احساس کردم بیشتر دوستش دارم :)
هنوزم به نظرم خیلی داستان بدون پیچیدگی و سرراستی داره ولی خب واقعا مدلش مدل قصه‌گوییه دیگه :) مدل قصه‌گویی‌های یکی از شخصیت‌های مهم کتابای سندرسون که اسمش رو نمی‌گم چون خودم وقتی فهمیدم راوی اونه خیلی ذوق کردم :)
یعنی در واقع اگر از اول با همین دید بهش نگاه کنیم کتاب بدی نیست و صحنه‌های جالب و نکات نمکیش کم نیستن :) البته خب اولاش خیلی خنده‌دارتر بود به مرور نکات بانمکش کمتر شد.

یه نکتهٔ مهم البته اینه که به نظرم این کتاب اصلا به تنهایی قابل فهمیدن نیست، حداقل نه همهٔ نکته‌هاش...
و برای اینکه درست درک بشه باید آدم این کتابا رو خونده باشه: 
سری دوم مه‌زاد
الانتریس
جلدهای آخر مجموعه استورم‌لایت
و
پیکارگسل

یعنی بدون اینکه با یه سری مطالب و شخصیت‌ها از قبل آشنا باشی خیلی از نکات بانمک و یا محتوایی این داستان رو نمیتونی بفهمی!
          
            خوب بود ولی نه خیلی.
یه سری صحنه‌ها واقعا زیبا و تأثیرگذار بودن و یه حس معنوی قشنگی داشتن. قصهٔ عاشقانه‌ش هم در مجموع خوب بود، هر چند که بعضی صحنه‌ها رو نپسندیدم. اون راز بزرگ داستان رو هم چون از قبل می‌دونستم یه مقدار از جذابیتش کم کرد برام. البته با این راز بزرگ هم یه مقدار مشکل دارم و خیلی اغراق‌شده بود به نظرم...

یه نکتهٔ منفی تأکید بسسسسیار زیادش روی زشت بودن شخصیت اصلی بود‍! خب باشه زشته! فهمیدم! دیگه نمی‌خواد اینقدر از زبون تمااااام شخصیت‌ها اینو تکرار کنی. واقعا طبیعیه هر کی به آدم می‌رسه تو روش برگرده بگه تو خیلی زشتی؟!‌ یا حتی پشت سرش؟!
بعد اینطوری هم بود که اصولا آدمای خوشگل یا بدن یا هیچی حالیشون نیست و نفهمن! خب باشه، خوشگل بودن به معنی خوب بودن و باهوش بودن نیست ولی اینا متضاد هم نیستن! یعنی نمیشه یه نفر هم خوشگل باشه هم باهوش و خوب؟!
در واقع درسته که این خیلی بده که تو خیلی از کتابا برعکسش هست، اینکه قهرمان داستان هم از نظر قیافه هم از نظر اخلاق و شخصیت همه‌چیزتمومه، ولی دلیل نمیشه برای رد این موضوع آدم از اون طرف بوم بیفته!
کلا هم شخصیت‌های بد این کتاب واقعا بدیشون یه حالت بزرگنمایی‌شده‌ای داشت. نمی‌دونم کلا من خیلی نمی‌تونستم قبولشون کنم...