این کتاب رو بدون هیچ برنامه‌ی قبلی و خیلی یهویی انتخاب کردم واسه مطالعه... توی کتابخونه نگاهم بهش افتاد از اسم و جلد کتاب خوشم اومد، کتاب رو  برداشتم پیشگفتارش رو مطالعه کردم و مجذوب اون حادثه‌ی قدیمی  و دردناکی که توی پیشگفتار نوشته شده بود شدم. 
   وقتی کتاب رو آوردم خونه و شروع به مطالعش کردم فهمیدم داستاتش مربوط به زمان حال میشه، نه گذشته‌ی دوری که توی پیشگفتار بود؛ هرچند که داستان به اون حادثه‌‌ی پیشگفتار مرتبطه. به هرحال چون زمان و شیوه بیان داستان با پیشگفتار تضاد داشت، توی ذوقم خورد...
   از اون کتابا بود که هرچی جلو تر میره جذاب تر میشه و ممکنه اوایل یا اواسط مطالعه رهاش کنی. اگه دنبال کتابی میگردید که از اول تا آخرش مجذوب داستان بشید و نتونید کتاب رو کنار بزارید این کتاب رو توصیه نمیکنم؛ اما اگه پایان داستان براتون مهمه توصیش میکنم چون پایان قوی‌ای داشت.
        

          بعد از مدتها کتاب جنایی شروع کردم به خواندن که خالی از لطف نبود چرا که این مدل کتاب ها به آدم هیجان میده.

در سال ۱۳۴۷ به واسطه یک بیماری ۳ تا قتل اتفاق میوفته که باعث میشه بعد اینهمه سال قاتل اصلی با استناد به اون ماجرا یا به قولی افسانه مردم محلی رو به ترس بندازه که روح اون آدم اومده و داره اینکارارو میکنه. اما خب آیا واقعا روح، قاتل میتونه باشه؟ تو کتاب قراره با این معما روبرو بشید...

این کتاب یه باگ کوچولو داشت که خب توقع نداشتم باشه ولی اگه بخوام تو این سبک کتاب معرفی کنم کتاب #راز‌اتاق‌زرد رو معرفی میکنم که تو این کتابم باز اسمش اومد.
        

          این کتاب محتوای جذاب و زیبایی داشت. ژانر کتاب ترسناک و معمایی بود و در نهایت همه چیز بر خلاف تصور و دور از ذهن اتفاق افتاد. واقعا باورم نمی شد در نهایت چنین اتفاق هایی برای جنازه ها افتاده باشه. کتاب پر کششی بود که باعث میشد دلهره در کنار هیجان برای خواننده پدید بیاد. کتاب رو به همه علاقه مندانی که دوست دارند داستان های معمایی و جنایی بخوانند پیشنهاد می کنم.