عرفان صادقی

عرفان صادقی

@Erfan05

12 دنبال شده

16 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

        بعد از کتاب "اتود در قرمز لاکی" و "نشانه چهار" به مطالعه‌ی این کتاب که جزو اولین داستان های کوتاه کانن دویل هست(اگه اشتباه نکنم) پرداختم و حسابی لذت بردم. از شش تا داستانی که در کتاب هست بعضی هاش جذاب تر بود، البته که داستان‌ها متفاوته و هرکدوم جذابیت‌های خودش رو داره.
 چیزی که خیلی واسم جالبه منطقی بودن و واقع بینانه بودن داستان‌های کانن دویل در عین معماهای پیچیدش هست. شاید وقتی نتیجه گیری های شرلوک هلمز رو میخونید بگید چه مبالغه آمیزه و از کجا میتونه به این نتیجه برسه... اما وقتی شرلوک استدلال و توضیحات منطقی‌ای واسه نتیجه گیریش ارائه میده از هوش و ذکاوت شرلوک لذت میبرید و با خودتون میگید معجزه نکرده و فقط خوب نگاه کرده و استنتاج کرده! و همچنین در طول خوندن کتاب، ماجرای فریب خوردن شرلوک به خواننده یاد آوری می‌کنه که شرلوک هلمز هم یک انسانه و نه موجودی فرازمینی!
 در کل از شخصیت شرلوک میشه خیلی چیزا رو یاد گرفت یکی از مهم ترینش قضاوت نکردن دیگران از روی حدس و گمانه؛ در طی چندتا داستانی که از شرلوک هلمز خوندم هنوز ندیدم با این هوش و ذکاوتش بدون شواهد و دلایل منطقی و از روی احتمالات به قضاوت کسی بپردازه. ولی ما هر روز داریم درمورد بقیه و حتی درمورد خودمون حدس و گمان های بی پایه و اساس میزنیم و قضاوت‌های اشتباه می‌کنیم. تازه هوش و استعداد شرلوکم نداریم!
به قول شرلوک: ((یک اشتباه بسیار بزرگ این است که آدم قبل از داشتن اطلاعات کافی از حقایق، شروع کند به فرضیه بافی...))
      

32

             خب خب خب بلاخره کتاب رو تموم کردم و حالا میتونم به اون صدایی که با شروع خوندن کتاب و تا همین امشب که کتاب رو تموم کردم توی سرم بود(این کتاب رو حتما باید به بقیه معرفی کنی، مخصوصا اون درون‌گرا هایی که درحال فروپاشین.) پایان بدم؛ هرچند که از بس این صدا توی سرم تکرار شده حالا حالا ها باید این کتاب رو به بقیه معرفی کنم تا آروم بگیرم.
     باید بگم  این صدای توی سرم و علاقه شدید به معرفی کتاب بخاطر اینه که  کتاب از خواب غفلت بیدارم کرده، غفلت نسبت به شخصیت درون‌گرام که کم کم داشت سرکوب میشد. الان شاید شمایی که داری یادداشتم رو میخونی و هنوز کتاب رو نخوندی با خودت بگی:((خب اگه شخصیت درون‌گرات سرکوب بشه یا ازش غافل بشی مگه طوری میشه؟ اصلا اینجوری میتونی برون‌گرا باشی حتی الان برون‌گرا بودن خیلیم جالبه)) ولی باید بگم که اصلا اینجوری نیست و داخل کتاب میفهمی غافل شدن،  بدتر  از اون سرکوب، و نقش بازی کردن مداوم(مثلا ذاتا درون گرا باشی ولی همیشه نقش برون‌گرا رو بازی کنی بخاطر دلایل مختلف...) نسبت به شخصیتِ حقیقی و ذاتیِ درون‌گرایی که دارید نه تنها میتونه استعداد هاتون رو پنهان و نابود کنه، بلکه باعث بیماری های روانی ای مانند افسردگی و در ادامه بیماری های جسمی میشه!(پس خیلیییی مهمه که خودتون باشید)
     خب اگه کتاب رو خوندی که خوشبحالت اگه نخوندی ام بازم خوشبحالت چون با یادداشتی که من نوشتم و در ادامه توصیه هایی ام  که کردم حتما میری می‌خونیش؛ 
     حالا اگه درون‌گرایی و داری درون‌گراییت رو بخاطر اینکه فکر میکنی چیز مهمی نیست ازش غفلت میکنی یا کلا فکر میکنی درون‌گرایی بَده و داری سرکوبش میکنی، همچنین داری اذیت میشی، حتما باید بخونیش یعنی از نون شب واجب تره این کتاب رو شروع به خوندن کنی.
      اگه یه درون‌گرای آگاه و خوشحال  و... هستی  بازم باید بخونیش چون هیچکس به زیبایی خانوم "سوزان کین"، نویسنده‌ی کتاب، واسه درون‌گرایی توضیح و  راهکار نداده. قولت میدم اگه این کتاب رو خوندی بیشتر از قبل خودت(یا حتی اطرافیانت) رو میشناسی، و شناختن بیشتر خود=آرامش و موفقیت بیشتر.
     اگه برون‌گرایی ام توصیه میکنم بخونیش چون خانوم "سوزان کین"  داخل پیشگفتار کتاب میگن که: ((بنا بر آمار های مختلف، یک سوم تا نیمی از آمریکایی ها درون‌گرا هستند(با فرض بر اینکه ایالات متحده آمریکا در زمره برون گرا ترین ملت ها قرار دارد، این رقم باید دست‌کم به اندازه‌ی سایر بخش های جهان باشد). اگر خود شما یک درون‌گرا نیستید، حتما فرزندی درون‌گرا دارید، بر فردی درون گرا مدیریت می‌کنید، یا با یک درون گرا ازدواج کرده‌اید.)) حالا اگه مثل من نه ازدواج کردید و نه بچه دارید و نه توی کار مدیریت هستید، باید بگم توی افردا نزدیکتون مثل پدر، مادر، خواهر، برادر و یا دوستان صمیمیتون صد درصد چندتا درون‌گرا وجود داره که نیاز داره شما بیشتر بشناسیدش و حتی کمکش کنید!
     هنوزم اگه مجاب نشدی این کتاب رو بخونی فقط سعی کن با زورم که شده پیشگفتارش رو بخونی!
      و در نهایت باید یه تشکر از شمایی که وقتت رو گذاشتی و تا آخر یادداشتم رو خوندی بکنم. در آخر هم  آرزوی سلامتی  میکنم براتون❤
      

2

باشگاه‌ها

باشگاه کارآگاهان

753 عضو

قول: فاتحه ای بر رمان پلیسی

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

          همزمان که قصه سام و گیتی و ماهی و 10 فرزندشان را میخواندم، مشغول بررسی اشعار سهراب سپهری هم بودم. فکر کردم شاید خوب باشد اگر این کتاب را با شعری از سهراب سپهری تطبیق بدهم، نتیجه این شد:
زندگی ذره کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکوییست، که خارش کردیم.
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار.
زندگی نیست به جز دیدن یار.
زندگی نیست به جز عشق، به جز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی.
زندگی تجربه تلخ، فراوان دارد.
دو سه تا کوچه و پس‌کوچه و اندازه یک عمر، بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد، در این فرصت کم...
سعی کردم که خودم را جای شخصیت های مختلف قرار بدهم و فهمیدم که هرکسی در این داستان برای هدف خودش دست و پا میزند. با هم هستیم اما با هم نیستیم. سام برای رسیدن به هدف خودش، نمیتوانست حقیقت مرگ دیگری را بپذیرد. ماهی برای رسیدن به هدف خودش، زن دیگری را نفله میکرد. و و و و .... . چه میتوان گفت؟ حتی در یک خانواده هم چنین چیزی هست، این انکار ناپذیر است. زمانی میفهمی که چه کسی بودی و چه کسی خواهی بود، که انسان هایی که تو را ساخته اند از دست بدهی. خواهر؟ برادر؟ پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ در نگاه اول فقط یک خانواده اند. تا بحال فکر کرده ای چقدر خانواده ات برایت مهمند؟ من که فکر نکرده بودم. "هستی" را که از آقای حسن زاده خواندم، فهمیدم باید یک نفر باشد تا حقیقت را مثل یک سیلی در گوشت بکوبد تا بفهمی چه کسی تو را بزرگ کرده. "قطار جک لندن" را که خواندم، باز هم مثل یک سیلی ابدار دیگر بر صورتم کوبیده شد که فقط پدر و مادرت باعث خوشبختی تو نیستند. هر کسی، نقش خودش را در زندگی تو دارد و تو، به هر کدام از آنها مدیونی. همزمان که از زندگی ات لذت میبری هیچ کدام از اینها را فراموش نکن، دوست من :) .
        

17

10

13