هیون فال

هیون فال

هیون فال

سارا هالند و 1 نفر دیگر
2.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

در اعماق کوه‌های کلرادو، در شهر کوچک هِیوِن‌فال، مهمان‌سرایی به‌اسم آمفلوس وجود دارد که همچون پناهگاهی امن چندین دنیای جادویی را به هم وصل می‌کند. این مهمان‌سرا نسل‌اندرنسل از تمام کسانی که به آن پناه آورده‌اند محافظت کرده است، اما وای به حال کسی که سعی کند آرامش آنجا را بر هم بزند! برای مدی مورو، تابستان‌های مهمان‌سرا فقط به تجربه‌کردنِ جادو از نزدیک خلاصه نمی‌شود، بلکه راهی برای فرار از واقعیت زندگی است؛ واقعیتی که در آن مادرش دست به قتل برادر کوچکش زده و در انتظار قصاص است. مهمان‌سرا جایی‌ است که مدی در آن دل‌باخته‌ی برکن، سربازی از سرزمین فیوردن‌کیل شده و جایی است که امید دارد روزی بتواند بعد از دایی محبوبش وارث آن شود. اما تابستان امسال اتفاقی ناممکن رخ می‌دهد؛ جسدی در مهمان‌سرا پیدا می‌شود و همه‌چیز به هم می‌ریزد. با گم‌شدن برکن، زخمی‌شدن دایی‌اش و آزادشدن هیولایی خطرناک در محوطه، مدی ناگهان مسئول حفظ جان تمام ساکنان هِیوِن‌فال می‌شود. او حاضر است برای برملاکردنِ حقیقت دست به هر کاری بزند و حتی با تایا، کارمند جدید و مشکوک مهمان‌سرا رفاقت کند. وقتی رازهای مهمان‌سرا فاش می‌شوند، مدی متوجه می‌شود که نباید به هیچ‌کس اعتماد کند و جان هیچ‌کس دیگر در امان نیست.

لیست‌های مرتبط به هیون فال

یادداشت‌های مرتبط به هیون فال

مُحیصا

7 روز پیش

            داستانی که در ابتدا کنجکاو ، در ادامه زجرکش و در انتها میخکوبت می‌کنه.
کتاب در موردی دختری به اسم مدلین مارو هست که دچار یه سری مشکلات خانوادگیه و تنها پناهگاهش مهمانسرایی عجیب و غریبیه که هر تابستون به اونجا می‌ره و متعلق به دایی شه‌. 
داستان در ابتدا پردازش خوبی داشت و‌ به من دلیل خوبی برای خوندن ادامه ی داستان می‌داد اما رفته رفته همه چی خیلی کشدار و کسل کننده شد. به حدی که برای ادامه دادن و تموم کردن کتاب لحظه شماری می کردم و زجر می کشیدم.چرا که داستان بیشتر شبیه دفتر خاطرات مدلین و جایی برای خالی کردن احساساتش بود تا داستان مهمانسرای آمفلوس و اتفاقات عجیب و غریبش و...
تقریباً با هیچ کاراکتری ارتباط برقرار نکردم. شخصیت پردازی کتاب منحصرا روی کاراکتر مدلین متمرکز بود و بقیه هیچی! شلغم بودن.اَه. کلا دو سه تا اتفاق هیجان انگیز بیشتر نداشت که نویسنده با زیاده گویی خراب شون کرد. فاصله ی بین دیالوگ ها به قدری با توضیحات الکی پر شده بود که یه جاهایی یادم می رفت اینا اصلا دارن در مورد چی چی صحبت می کنن! این دو ستاره رو هم به خاطر دنیاپردازی کتاب( که خب زیاد نویسنده بهش نپرداخته بود.) و پنجاه صفحه آخر کتاب میدم که نسبتا بد نبود. پلات آخر داستان خوب بود. حقیقت ش من تا قبل خوندن پنجاه صفحه آخر داستان می گفتم اصلا اینکه بیام جلد دوم این کتاب رو بگیرم منتفیه اما بعد از خوندن پنجاه صفحه آخر خیلی دو دلم و در نهایت به خودم گفتم آش کشک خالته نخوری پاته بخوری هم پاته.
اما برای کسی که این کتاب رو نخونده اصلا پیشنهادش نمی کنم.😊✨