اندوه ماه
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
«سیاوش»، پزشک جوانی بود که با موفقیت های خود توانسته بود در بهترین بیمارستان شهر کار کند. اما او با مرگ هر بیمار، شب ها کابوس می دید. «میترا»، دختری بود که سیاوش به او علاقه داشت، او پیشنهاد ازدواج سیاوش را قبول نکرده بود. یکبار سیاوش به دیدن او رفت تا دربارة کابوس هایش با او صحبت کند و میترا به او گفت که باید با خود خلوت کند و به مسافرت برود. بعد ازمدتی او به یک شهر ساحلی رفت و در یک درمانگاه مشغول به کار شد. در آن جا با پسری به نام «پاپیک» آشنا شد و اتفاقات جدیدی برایش رخ داد.
یادداشتها