بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ابوعلی کجاست؟: زندگی نامه خودگفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

ابوعلی کجاست؟: زندگی نامه خودگفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

ابوعلی کجاست؟: زندگی نامه خودگفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

3.8
18 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

5

شهید «مرتضی عطایی» یکی از شهدای گمنام مدافع حرم است. شهیدی که برای حضور در جمع مدافعان حرم، خود را به عنوان یکی از اهالی افغانستان جا زد تا اجازه حضورش در کنار دلاوران تیپ پرافتخار «فاطمیون» داده شود. مرتضی عطایی، یار غار شهید «مصطفی صدرزاده» است؛ یاری که برای او همچون برادر بود و درنهایت نیز مدتی کوتاه بعد از آسمانی شدن شهید صدرزاده به این برادر شهیدش پیوست. «ابوعلی کجاست؟» خاطرات شهید مرتضی عطایی از روزهای حضورش در جبهه های نبرد با دشمن تکفیری است. خاطراتی که خود راوی آن است و قرار بوده برای نگارش کتابی در ارتباط با شهید صدرزاده، مورد استفاده قرار بگیرد، اما درنهایت به واسطه شهادت آقا مرتضی که همه او را در میدان رزم با نام «ابوعلی» می شناسند، کتاب «ابوعلی کجاست؟» در قالب اثری مستقل منتشر می شود.

یادداشت‌های مرتبط به ابوعلی کجاست؟: زندگی نامه خودگفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

            کتاب «ابوعلی کجاست؟»؛ زندگی‌نامه خودگفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

محتوای کتاب
مرتضی عطایی، بسیجی ایرانی بود. شغلش در مشهد تأسیسات بود. با تلاش‌های فراوان توانست خود را به عنوان تبعه افغانستان معرفی کند و در قالب لشگر فاطمیون به سوریه برود. بارها هم خواستند او را برگردانند، اما... او با نشان دادن توانایی‌های خود در میدان جنگ، جانشین فرمانده دلاور گردان عمار تیپ فاطیمون، مصطفی صدرزاده (معروف به سید ابراهیم) بشود. دوستی صمیمانه این دو و شهادت مصطفی در تاسوعا موجب شد تا در مرداد ۱۳۹۵، ۱۰ ساعت پای دوربین بنشیند و با لهجه شیرین مشهدی از دوست شهیدش بگوید. مرتضی عطایی با اسم جهادی «ابوعلی» از روزهای کودکی خود شروع می‌کند، خاطراتی از سربازی و گرفتن گذرنامه افغانستانی برای سفر حج را تعریف می‌کند، از آموزش‌ها و کسب تجربیات در بسیج مشهد می‌گوید و مهم‌تر از همه خاطرات نابی را از ماجرای مقاومت در سوریه و مجاهدت‌های برادران فاطمیون بیان می‌کند. (بخشی از این خاطرات را می‌توانید در آپارات ببینید. مثل قسمت «کلنا داغونتیم یا زینب!») صراحت و صداقتش دوست‌داشتنی است.

ابوعلی چند روز بعد از بیان این خاطرات، در روز عرفه به شهادت می‌رسد. این‌جوری بود که مصاحبه‌هایی که قرار بود در کتاب دوستش استفاده شوند، محتوای کتاب خودش را تشکیل دادند. ماجرای شهادت او از زبان دوستانش در انتهای کتاب روایت شده است. وصیت‌نامه، اشعار مرتضی عطایی در سوگ سید مصطفی و گزیده‌ای از تصاویر و دل‌نوشته‌ها پایان‌بخش کتاب هستند.

تاریخ شفاهی مدافعان حریم اهل‌بیت
تاریخ شفاهی فرهنگ پایداری،‌ بخش مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی است. خوشبختانه اخیراً تاریخ شفاهی فرهنگ پایداری در سوریه و شهدای مدافع حرم مورد توجه قرار گرفته است. اما جبهه مقاومت انقلاب اسلامی گسترده‌تر از این حرف‌هاست و فرماندهان و سربازان بسیاری هستند که دیده و شنیده نشده‌اند. رویش‌هایی چون مرتضی عطایی نشان از حیات و زنده بودن انقلاب اسلامی دارند.

وجه تسمیه کتاب؛ وقتی داعش دنبال ابوعلی می‌گشت
در عملیات بصر الحریر دشمن نه نفر اسیر گرفت که پنج نفر از آن ها را به شهادت رساند و چهار نفر دیگر در ماه رمضان سال ۹۵ با اسرای مسلحین معاوضه شدند، یکی از این اسرا حیدر محمدی بود. مسلحین موقع اسارتش عکس شاخص فاطمیون را به او نشان داده و گفته بودند، ابوعلی کجاست؟ محمدی می‌گفت: «ابوعلی! دیگر به منطقه نرو. اگر رفتی اسیر نشو که برایت نقشه ها دارند!»

یک قسمت از کتاب
بعد از اینکه چندین بار مجروح شدم، اطرافیان کمی فشار آوردند تا پرونده جانبازی‌ام را پیگیری کنم. وقتی برای پیگیری رفتم، گفتند: «چیزی به اسم شما ثبت نشده است. شما به اسم فاطمیون رفته‌اید و پرونده جانبازی ندارید.» درباره زمانی هم که با لشکر و به عنوان ایرانی رفته بودم، چون برای مداوای جراحت خان‌طومان به ایران نیامده بودم، برایم پرونده تشکیل ندادند. فقط جراحت انگشتم باقی ماند که بعد از گذشت یک سال هنوز جوابی درباره آن نداده‌اند.
 
حتی زمانی که به اسم ایرانی به سوریه رفتم، حقوقی دریافت نکردم و به قول آن‌ها حقوقی برای بسیجی‌ها تعریف نشده است! من هم دیگر خسته شدم و پیگیر پرونده جانبازی‌ نشدم. با خودم گفتم: «دلیل رفتنم به سوریه این چیزها نبوده و ارزش ندارد این همه برای آن چانه بزنم.

کمی مرتبط
شادی روح شهید حمیدرضا اسداللهی، دوست و همکار من که آذر ۱۳۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسید، فاتحه‌ای بخوانید. ممنون

کتاب «سرباز روز نهم» حاصل ۱۰۰ ساعت گفتگو با خانواده و دوستان شهید مصطفی صدرزاده است.

کتاب «مصطفی و مرتضی» جلد سوم «لبیک یا زینب» است که عنوان فرعی‌اش «خاطرات خودگفته شهید مدافع حرم مرتضی عطایی (ابوعلی)» است. حدس می‌زنم که این کتاب، متن کامل‌تری از همین ۱۰ ساعت مصاحبه باشد که توسط مصاحبه‌کننده در ۳۳۶ صفحه تدوین شده است (علی‌اکبری مزدآبادی، انتشارات یا زهرا). جالب آن است که در کتاب «ابوعلی کجاست؟» اسمی از مصاحبه‌کننده نیامده است.
          
            "ابوعلی کجاست" متفاوت بود اما همان همیشگی بود.
چون روایت خاطرات شهید عطایی در این کتاب از زبان خود او بود، جزئیات وقایع و واقعی بودن اتفاقات حس خاطرات را خیلی منتقل می کرد. به خصوص که نشر راه عنایت ویژه ای در سانسور نکردن نقل ها دارد و این مزید بر علت شده بود که چهره سیاه و سفید شهید به خوبی منتقل شود. همراهی اینها با تفاوت های جنگ مقابل داعش با جنگ مقابل عراق موجب می شود مجموعه خاطرات این کتاب تازگی ویژه ای برای مخاطب داشته باشد. 
از آنجایی که تاریخ های اتفاقات اصلی خاطرات بین 90 تا 95 است، تفاوت دغدغه های مردم داخل این کتاب با آن چیزی که ما به عنوان آدم های معمول جامعه تجربه کردیم خیلی جای فکر دارد. آن همه اشتیاق برای رفتن در سرزمینی که قرار است امروز یا فردایی کشتارگاهت باشد مال دنیایی نیست که من در آن زندگی کردم. چیز دیگریست برای جای دیگری. 
اما جدای از این حس ناب و وقایع تازه ای که از مردمانی عجیب در دوران ما روایت می شود، خود نقل خاطرات هیچ ملاحظه ادبیاتی ندارد. تمام کتاب سخنانی است که با دقت پیاده شده و دقیقا نوار صحبت های خود شهید ابوعلی است. 
این را البته نمی شود در خصوص این کتاب یک نقطه ضعف دانست. چون بیان خود شهید بسیار با لطافت و جزئیات دقیق است. شاید همین بیان مبارک موجب ارتباط عمیق تری بین او با شمای مخاطب ایجاد کند. به همین خاطر نمی توانم این بی ملاحظگی در نقل سخنان شهید عطایی را دور از تخصص مسئولین ذی ربطش بدانم. اما باز هم این نکته کتاب را همان همیشگی می کند. 
. 
پ.ن: من اندر احوالات شهید مصطفی صدرزاده چیزی نخوندم اما شهید ابوعلی جوری مست این آدمه که به صورت اذیت کننده ای از اینکه چیزی از شهید صدرزاده نمی دونم ناراحتم. 
پ.ن2: اون روزی که تیر به گلوی شهید ابوعلی خورد من احتمالا یک روز تکراری و معمولی رو طی می کردم.