آقا رنگی و گربه ناقلا، یا، این جوری بود که اون جوری شد
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
مردی به نام «آقارنگی» نقاش بود، او نقاشی می کشید و با صدای قشنگش آواز می خواند. آقارنگی سه دوست داشت که سه موش کوچولو بودند. آنها در یک کارگاه نقاشی به خوبی و خوشی زندگی می کردند. آقارنگی از نان و پنیر و پسته و بادام خود به آنها می داد. آقارنگی، روزی خواب گربه ای را دید و روز بعد روی بوم نقاشی گربه را کشید. موش ها نگران شده بودند. نقاشی گربه که کامل تر شد، گربه عطسه ای کرد و از نقاشی بیرون پرید و قصد داشت دنبال موش ها بدود و آنها را بخورد. او دردسرهایی برای موش ها درست کرد که در این کتاب می خوانیم. این کتاب برای گروه سنی «ج» به همراه هوش آزمایی به چاپ رسیده است.
یادداشتهای مرتبط به آقا رنگی و گربه ناقلا، یا، این جوری بود که اون جوری شد