معرفی کتاب دانشجویان کهکشان نیو: دستگاه زمان اثر آتوسا حسینی

دانشجویان کهکشان  نیو: دستگاه زمان

دانشجویان کهکشان نیو: دستگاه زمان

3.0
1 نفر |
1 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

ناشر
آرنا
شابک
9786003568549
تعداد صفحات
348
تاریخ انتشار
1399/4/30

توضیحات

        حدود ۲۹۹ سال است که انسان های زمین تحت سلطه  موجودات فضایی به نام «سارسارها» قرار دارند. این موجودات با میکرو تراشه ای که روی پیشانی انسان ها می گذارند، آن ها را به  طور کامل کنترل می کنند. «آنیتا»، دختری ۱۸ ساله اهل زمین است که در روز انتخاب (روزی که هم میکروتراشه کنترل کننده گذاشته می شود و هم  شغلی برای فرد انتخاب می شود) توسط انسان های آزاد ربوده می شود. این انسان ها پس از حمله سارسارها به سیاره ای در کهکشانی دیگر سفرکرده و در منظومه  «بست» زندگی می کنند. آنیتا به آنجا برده می شود و... .
      

یادداشت‌ها

          قضیه از این قراره که یه سری موجودات فضایی خیلی سال پیش به زمین حمله کردن و مردم زمین رو به بردگی گرفتن. دختر شخصیت اصلی داستان توسط یه گروهی نجات داده میشه و می‌ره به یه کهکشان دیگه تا بعدا به آزادی زمین کمک کنه. 

کتاب کلا سه جلده که متنی هر سه جلدش تو طاقچهٔ بی‌نهایت هست و صوت هر سه جلدش هم تو نوار. اجرای صوتیش خوب بود،  گوینده صداگذاری خاصی نداشت ولی صدای خودش قشنگ بود :)

من در ادامه، نقدهام به کتاب رو میگم و تو این نقدها سعی کردم چیز خاصی رو لو ندم. یه مقدار هم البته نقدهام خشنه 😄 امتیازی که به کتاب دادم هم یه مقدار ارفاقیه و سعی کردم یه خاطر ایرانی بودن و تألیفی بودنش یه ذره مهربون‌تر باشم 😄
کلا هم از اول کتاب تا حدود ۵۰ درصد صرفا می‌خواستم که تموم بشه و چند بارم در شرف رها کردنش قرار داشتم! ولی از اونجا به بعد یه مقدار جالب‌تر شد و احتمالا به خاطر سوال‌هایی که هنوز وجود داره جلد بعدی رو هم گوش بدم، به عنوان یه کتاب سبک وقتی اعصاب بقیه رو نداری بد نیست 😏

🪴🪴🪴🪴
بخش اول: نقدهای نگارشی!

از همون اول یه سری چیزاش رو‌ مخم بود، مثلا نثر کتاب که پره از حذف بدون قرینهٔ فعل! من نمی‌فهمم چرا آخه؟ یعنی تو سال ۹۷ این کار اشتباه همچنان رایج بوده؟ 

باز تو همین نثر، اینکه صحبت‌های محاوره‌ای آدما مثل صحبت کتابی باشه اصلا جالب نبود برام، البته خب این موضوع احتمالا سلیقه‌ایه، مثلا به خصوص همچین مواردی رو مخ من بود: «حدود ۴۰ درصد دستگاه‌های هدایتی خراب شده‌اند و بقیه سالم می‌باشند.» کلا این واژه می‌باشند تو یه گفتار محاوره‌ای خیلی یه جوریه!

یا مثلا علاقه بسیار نویسنده به استفاده از واژهٔ «بسیار» 😅، بسیار خوش‌تیپ، بسیار دوستانه، بسیار هنرمندانه و بسیار مورد دیگر از این دست 😄 این حجم استفاده از واژهٔ بسیار یه حس اغراق‌آمیزی می‌داد به آدم! مثلا نمیشه تو همهٔ آدمای جدید رو با واژه‌های بسیار خوب و بسیار زیبا توصیف کنی که! به جز معدود آدمای بد کتاب 😏

یه چیز دیگه که اصلا به نظرم جالب نبود، عدم کلمه‌سازی نویسنده در زبان فارسی بود. الان تو همه شخصیت‌هات دارن فارسی صحبت می‌کنن، اون‌وقت اسم کهکشانت باید New باشه؟! یا اسم شهرت باید باشه یوردریم (YourDream)؟!


🪴🪴🪴🪴🪴
بخش دوم: نقدهای محتوایی کتاب!

گفتم که تا قبل ۵۰ درصد اصولا داستان خاصی نداشت (غیر از همون اول اول کتاب که دختر شخصیت اصلی نجات داده میشه) صرفا یه مشت بچهٔ بسیار باهوش و درس‌خون بودن که داشتن ۲۴ ساعت تحقیق و پژوهش می‌کردن و تو همه چی هم اول می‌شدن! 😁

من احساس می‌کردم انگار نویسنده یه ساده‌انگاری داره تو کارش. همه چی خیلی خطی و رو روال بود، شخصیت‌ها پیچیدگی خاصی نداشتن و مثلا اصلا چیزی به اسم رشد شخصیت وجود نداشت. یعنی از اول تا آخر کتاب شما هیچ رشدی تو شخصیت‌های اصلی نمی‌بینید، به غیر اینکه با درس خوندن به دانششون اضافه بشه.
به عنوان کسی که خودش رو ملت یه بچه درس‌خون می‌دونن، به نظرم درس خوندنشون هم اغراق داشت. یعنی اینا هیچ‌‌وقت ول نمی‌گشتن، تو هیچ درسی عقب نبودن و مشکل نداشتن و حتی تو اوقات فراغت هم در حال تحقیق روی مسائل خارج درسی بودن! البته مثلا هر چند وقت یه بار یه جشنی برگزار می‌کردن و با یه آهنگ «شاد» می‌رقصیدن! ولی نهایت اتلاف وقتشون همین بود 😏
روابط شخصیت‌ها هم باز همینقدر ساده بود، فلانی بهمانی رو دید و در اولین نگاه عاشقش شد و اصلا اینطوری نیست که تو جایی که دختر و پسرا با هم هستن یه نفر بتونه از دو نفر دیگه خوشش بیاد، یا دو نفر چشمشون به یه نفر باشه 😅 البته یه نمونهٔ اینطوری هست ولی اونم باز خطیه، یعنی مثلا اینطوری نیست که شما یه مثلث عشقی فعال داشته باشی 😅
اشتباه نکنید من از مثلث عشقی متنفرم، ولی اینکه همه چی بدون هیچ دلیلی خطی باشه هم عجیبه برام‌. شما اومدی یه مشت دختر و پسر به قول خودت «بسیار» باهوش و زیبا و فلان و بهمان رو گذاشتی کنار هم، بعد اونوقت هیچ تداخلی این وسط بین قضایای عشقی پیش نمیاد؟!  
این ساده‌انگاری برای منی که دوست دارم تو کتابای علمی-تخیلی و حتی فانتزی با چالش مواجه بشم خیلی غیرقابل‌قبول بود.

یه جاهایی هم دیگه به نظرم با یه داستان فانتزی طرف بودیم تا علمی-تخیلی!
مثلا اینکه آدم بتونه با نیروی «فکر و اندیشه» یهو از تو هوا یه جسم کامل دربیاره! مثلا با «فکرش» بعد چند روز یه خونه بسازه! و یا حتی وسایل الکترونیکی! یا بتونه با خوندن یه رمز یه جسم رو نامرئی کنه طوری که فقط کسی بتونه اون جسم رو ببینه که صاحب رمز تو دلش بهش اجازه داده باشه! 

و البته مشکلی که قبلا با یه علمی-تخیلی ایرانی دیگه هم داشتم اینجا هم وجود داشت... اینکه تمام ابعاد جامعهٔ پیشرفته‌ای که ساخته میشه باید به هم بخوره! مثلا خیییلی برای من یه جوری بود که ملت تو این کتاب دائم از «سی‌دی» استفاده می‌کردن! بابا شما به فناوری سفر بین کهکشانی رسیدی اونوقت هنوز تو سی‌دی موندی؟ 😅 شاید این موضوع چندان مهمی نباشه ولی برای من یه جوری بود...
یا مثلا اینکه تقریبا هیچ‌کس از وسایل الکترونیک هوشمند شبیه به گوشی استفاده نمی‌کنه، مثلا می‌خوان سفینه رو تعمیر کنن باید برن فلان کتاب «فیزیکی» رو از یه جا بیارن و بعد عین شونصد سال قبل تو صفحاتش دنبال موضوع مورد نظر بگردن 😐

از نظر بحث‌های فرهنگی! تو کتاب اصلا چیزی از فرهنگ ایرانی نمی‌بینید. اسامی هم بین‌المللی هستن، هم امیر داریم هم اریک. البته خیلی اشاره به خدا وجود داره، به لطف خدا فلان، به امید خدا بهمان. اینجا هم یه بحثایی هست که چون به داستان مربوط میشه نمیگم که لو نره.

از نظر نکات مورددار هم به نظرم چیز خاصی نداشت، غیر از اینکه می‌دونستی فلانی و فلانی عاشق همه‌ن :) ولی اینا هم به جز نگاه عاشقانه چیز دیگه‌ای رد و بدل نمی‌کردن! به جز یه بار که یه بغل کردن وجود داشت اونم تحت شرایط خاصی بود 😄 البته به رقص دو نفره هم اشاره می‌کنه. دیگه خودتون تصمیم بگیرید آیا برای نوجوان مناسبه یا نه (خود شخصیت‌های کتاب حدود ۱۸ ساله هستن)
        

22