جنگجوی رویا

جنگجوی رویا

جنگجوی رویا

4.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

4

کتاب جنگجوی رویا، نویسنده ویدا اروجی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جنگجوی رویا

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به جنگجوی رویا

            #یادداشت_کتاب 
#جنگجوی_رویا
سال‌ها بود دنبال چنین کتابی می‌گشتم. کتابی که واضح و روشن، بپردازد به یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما! 
یک سال در دهه ۲۰ زندگی‌ام معلم پرورشی یک مدرسه راهنمایی شدم. روزی از بچه‌ها خواستم شغل یا رشته مورد علاقه‌شان را بیان کنند. فقط یک نفر در میان بیش از ۱۰۰ دانش‌آموز بود که حس کردم واقعا چیزی که می‌گوید را دوست دارد و خودش انتخاب کرده است. کسی که گفت می‌خواهم به هنرستان موسیقی بروم و موسیقی‌دان شوم. فارغ از درست و غلط‌ انتخاب‌ها و جهان‌بینی‌های ما، اینکه بچه‌ها از یک جایی به بعد رویاها و علائقشان را کنار می‌گذارند و دیگر در زمین مزخرف بزرگترها بازی می‌کنند بیشتر شبیه فاجعه است! آن روز فهمیدم اوضاع بدتر از چیزی است که فکر می‌کردم اما وقتی سال گذشته پدری دهه شصتی را دیدم که مانع رسیدن فرزندش به علاقه‌اش شد و او را مجبور کرد در رشته‌ای که خودش صلاح می‌داند درس بخواند، فهمیدم اوضاع وحشتناک است. چطور ممکن است ما، نسلی که بیشتر، آرزوهای فروخفته بزرگترهایمان را دنبال کردیم و دائم با جو و موج جامعه پیش رفتیم، خودمان همین بلا را بر سر فرزندانمان بیاوریم؟!

کتاب جنگجوی رویا درباره دختری به نام وریا است. دختر دوازده ساله‌ای که در مدرسه نخبه‌گان درس می‌خواند و بخاطر خواست مادرش باید برای دبیرستان هم در آزمون این مدرسه قبول شود تا بتواند در رشته‌ای که مادرش صلاح می‌داند درس بخواند! اما وریا یک رویابین است. یعنی کسی که رویاهایش را در دنیای واقعی هم می‌بیند و با آن‌ها حرف می‌زند و همین مساله باعث دردسرهای زیادی برایش می‌شود. وریا بر سر یک دو راهی مانده است، به خواست مادرش رویاها را فراموش کند یا رویاهایش را نگه دارد و بفهمد چرا پدرش که نویسنده قهاری بوده، نتوانسته است جلد آخر کتابش را بنویسد...

ما در این کتاب با یک داستان فانتزی روبرو هستیم. یک فانتزی تمیز ایرانی که می‌تواند برای بالای ۹-۱۰ سال جذاب و خواندنی باشد و حتی برای نوجوانان یا بزرگسالان آموزنده باشد. البته در کتاب المان مذهبی یا ایرانی خاصی نمی‌بینیم و داستان به جز نام شخصیتها و یکی دو غذای نام برده شده در آن، فرامرزی است. اما به دلیل اینکه نشانه‌ای هم از فرهنگ بیگانه در آن دیده نمی‌شود، می‌تواند نماد یک بچه تیپیکال ایرانی باشد حتی با اینکه داستان در شهر می‌گذرد، می‌تواند به دلیل وجود مشکل مبتلابه نوجوانان، برای بچه‌های روستایی هم ایجاد همذات‌پنداری کند.

کتاب جمله جالبی دارد که من ارتباط زیادی با آن برقرار کردم و با خواندن آن کل زندگی‌ام یک بار جلوی چشمم مرور شد:
"کسی که نمی‌دونه به کجا می‌خواد برسه تا آخر گیج و سرگردان می‌مونه و به هرجا برسه اونجایی نیست که می‌خواد و اون آدم همیشه در سفر می‌مونه."
اگر شما هم مثل من یک عمر فقط مسیرهایی رل که دوست داشته‌اید انتخاب کرده‌اید بدون اینکه قله‌ای برای رسیدن در نظر داشته باشید، می‌فهمید این جمله چه معنایی دارد. اما شیرین‌ترین لحظه زمانی است که قله‌ای را انتخاب کنید، هرچند کم‌ارتفاع و از نظر دیگران بی‌اهمیت، اما برای رسیدن به آن تلاش کنید و به جای اینکه فقط مسیرهای راحت و دوست‌داشتنی را طی کنید، مسیرهای سخت رسیدن به آن قله را هم بپیمایید و مدام نزدیک‌تر شدن به قله را به چشم ببینید...