روز دیگر شورا
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
0
توضیحات
شورا با عجله خودش را می رساند به اتاقش و منتظر زنگ موبایلش می ماند. فکر این است که از کی به این روز افتاد. موبایلش حکم اسباب بازی را داشت برایش. پرت اش می کرد، گم اش می کرد. دیگران پیدایش می کردند می دادند دستش. حالا دستش گم می شود، گوشی گم نمی شود. پایش گم شود، گوشی گم نمی شود. شده کپسول اکسیژن برایش. در انتظار زنگ آن نفسش تنگ می شود. بی قرار می شود. زنگش انگار زنگ نیست. زنگ زندگی است. زنگ خیال است. گوشی را می چسباند به گوش اش و در را نیمه باز می گذارد تا صدا به هال نرود.
یادداشتها