بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زوال و فروپاشی ساسانیان

زوال و فروپاشی ساسانیان

زوال و فروپاشی ساسانیان

5.0
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

9

چگونه یک شاهنشاهی که در سال 620 میلادی پس از درگیری موفقیت آمیز و پیروزی بر سپاهیان نیرومند بیزانس،سودای تسلط بر کل خاور میانه و خاور نزدیک داشت به ناگاه در سال 650 میلادی مغلوب نیروهای مردمی می شود که تا به آن روز یکی از اتباع جز امپراتوری شمرده می شدند.این کتاب در پی پاسخگویی به همین پرسش بنیادی است.

لیست‌های مرتبط به زوال و فروپاشی ساسانیان

در کشاکش دین و دولتزوال و فروپاشی ساسانیانخدمات متقابل اسلام و ایران

ایران من ۱ - تاریخ قدیم

6 کتاب

همانطور که قبلا وعده داده بودم درباره حقیقتی به نام ایران مجموعه لیست هایی خواهم نوشت . ولی قبل از معرفی این لیست به نظر لازم است نکاتی را بنویسم . نخست اینکه من مقوله ای به نام وطن را صرفا یک سری سرحدات سرزمینی با تاریخی متشکل از یک سری وقایع سیاسی که آن‌ها نیز عمدتا مجموعه ای از بازی های قدرت طلبانه باشند نمی‌دانم چه که در این صورت در مورد بسیاری از مسائل برای مثال انقلاب شگرف سال ۵۷ در ایران به خطا می‌رویم . ( برشمردن این انقلاب به عنوان یک پدیده شگرف در تاریخ سرزمین ما به معنای جهت گیری سیاسی خاص من نیست بلکه ماهیت این رویداد در تاریخ جهان است که آن را برازنده چنین لقبی می‌کند ، به این موضوع در توضیحات لیستی دیگر از کتاب های مربوط به ایران بر خواهم گشت) وطن در نظر من جز آنچه که گفته شد ، یک موجودیت و هستی زنده برخوردار از پارامترهای مختلف و بعضا هوشمندانه به اصطلاح پیکره ای زنده و دارای نوعی هوش فراگیر و کیهانی است و این هوش کیهانیهستی ای واقعی دارد و آن هوش کیهانی ماورایی مد نظرم نیست . اینکه در سرزمینی مثل ایران موزیسین آن و خواننده اش کسانی چون حسین علیزاده و کلهر و لطفی و شجریان و اندیشمندان و ادبایش کسانی چون بهاءالدین خرمشاهی، هوشنگ ابتهاج ، ژاله آموزگار ، ایرج افشار ، حافظ و سعدی و ... می‌شود ولی همین ها در سرزمینی همچون آلمان کسانی چون واگنر ، نیچه ، شوپنهاور ، هگل و در روسیه بولگاکوف ، تالستوی ، داستایوفسکی، چخوف ، نابوکوف ، تورگنیف و... را میسازد و بین زادگاه و تفکر و جنس هنر بسیارانی چون موتسارت ، بتهوون هایدن ، آلبینونی ، پورسل و ... ارتباطی میبینیم برگرفته از همین واقعیت است .درواقع من وطن را پیکره ای زنده مینامم و همانطور که داده های شکل گیری بدن یک موجود زنده در هسته های معنایی ای به نام DNA قرار دارد ، وطن را نیز هسته هایی معنایی تشکیل میدهند و شخصیت و روان این پیکره چنانکه در موجودات زنده می‌بینیم وجودی و هاله ایست فراگیر که من آن را اقلیم فرهنگی مینامم . کوروش ،مانی ، میترا ،زرتشت ، رستم ،زال ، سیمرغ محمد ، علی ، حسین ، علی ابن موسی الرضا همه اینها هر کدام چه آنچنانکه یک اسطوره وجودی موهوم ، خیالی یا غلو شده باشند یا همچون تاریخ نه آنگونه که بوده اند و زیسته اند بلکه آنگونه که در اسناد مختلف روایت شده اند همه جلوه هایی از این پیکره معنایی محسوب می‌شوند . گفتم محمد ، علی ، حسین وووو و حتما توجه دارید که اینها شخصیت هایی نه خیالی بلکه از شبه جزیره حجاز اند و چه بسا ممکن است حتی بسیاری از مخاطبین این متن تحت تاثیر القائاتی عمدتا ناشی از فضای مجازی از این سخن من برآشفته شده باشند به همین دلیل توضیحاتی ضروری می‌نماید . نخست آنکه این اقلیم فرهنگی همچون دستگاه ژنتیک یک بدن ماهیتی پویا دارد که در آن قرض گرفتن قطعاتی از داده ها از دیگر پیکره ها و از طرفی جهش هایی برای تداوم حیات آن موجود زنده ضروریست . ایرانیان در دوره ای موسوم به وره مانوی با نواحی شرق آسیا بخصوص چین بده بستان های فرهنگی داشته اند ، همین جریان باعث ورود بسیار داده های مربوط به اقلیم های هندوستان و چین و در مجموع شرق آسیا به فرهنگ ایرانی و از طرفی تاثیراتی متقابل بر این سرزمین ها شد ، چنانکه اگر کسی آثار سنتی سرزمین چین را بخواند متوجه شباهت شگفت انگیز آن با جامعه سنتی ایران می‌شود و از طرفی هر ورزشی برای خود فلسفه و معناهایی غنی در پشت خود دارد ، همانطور که می‌شود برای فوتبال چنین معناهایی را چنان پررنگ یافت که فوتبال در جهان امروز به زیست جمعی و حیات سیاسی هر سرزمینی اثرات خیره کننده ای دارد ورزش هایی چون کونگ فو ، کشتی ، ورزش زورخانه ای و ووشو نیز میتوان نظامی اخلاقی و آموزه هایی فرهنگی دید به همین دلیل همواره وقتی به شباهت های خیره کننده ی بین این ورزش ها نگاه کرده ام کونگ فو را صورتی دیگر از همان کشتی و ووشو را صورتی دیگر از ورزش زورخانه ای و مسائلی چون اخلاقیات سامورایی را وجهی دیگر از فرهنگ پهلوانی در ایران یافته و بلافاصله توجهم به سمت بده بستان های این اقلیم های فرهنگی در حدود عهد مانی رفته است . در دوره ای دیگر بر خلاف القائات بسیار بدخواهان ایرانیان به علت شبیه یافتن آموزه های امامان و تشیع این صورت معنایی و نظام فرهنگی برای تداوم حیات آن پیکره معنایی که وطنش مینامیم انتخاب کردند که اگر کسی آشنا به تاریخ امامان باشد از تاثیر شگفت انگیز آن ها بر احیای ایران و شخصیت بخشیدن به ایرانیان پس از حمله اعراب به سرزمین ما بخصوص در دوران امامت مولا علی ، امام رضا ، امام جواد و امام هادی می‌شوند و دلیل ارادت بیش از حد ایرانیان به این بزرگواران نه اینکه برخاسته از یک احساس کور مذهبی که بر اساس عقلانیت و درایتی عمیق بوده است . دوست داشتم بیشتر در این باب و بسیاری مسائل دیگر بخصوص خرافات مدرن و اشتباهاتی که در فهم تجدد در قرن اخیر در ایران صورت گرفته است نیز سخن بگویم ولی افسوس مه در این مقال به علت محدودیت تعداد کاراکترها فرصت این مباحث نیست و ادامه آن را به توضیحات لیست های بعد که باز هم در باب مفهوم ایران خواهم نوشت و مطالعه خودتان از کتاب هایی که معرفی خواهم کرد موکول می‌کنم

یادداشت‌های مرتبط به زوال و فروپاشی ساسانیان

حرکت اعراب
            حرکت اعراب مسلمان و حملاتشون به سرزمین‌های دیگه یکی از مهم‌ترین حوادث اواخر دوره‌ی باستانه؛ نه فقط در ایران که در کل جهان.
تو خیلی از کتاب‌ها، به ویژه کتاب‌های قدیمی، وقتی صحبت از این قسمت تاریخ میشه میگن علت شکست ساسانیان، فساد درباریان و شاهان خوشگذران، نفوذ دین و موبدان بر کشور و ناخرسندی مردم طبقات فرودست بوده اما این چقدر درسته؟ واقعیت اینه که هیچ. این مدل نگاه ما به تاریخ شکست سلسله‎ها و به ویژه شکست ساسانیان از اعراب برگرفته از دیدگاه‌های کمونیسم و مارکسیمه که در نوشته‌های تاریخ‌پژوهان و تاریخ‌نویسان قرن گذشته اثر گذاشته. شما اگر منابع کهن رو نگاه کنید اصلا نشانی از چنین علل و نقدهایی نیست. اون زمان تمام جوامع جهان طبقاتی بودن. از دخالت موبدان هم چندان خبری نیست. حتی گاهی کاملا در حاشیه هستند و نام موبد قدرتمندی هم به چشم نمی‌خوره. ما در تاریخ ساسانیان شاهبانوان یهودی و مسیحی داریم. شاهانی رو داریم که آشکارا به دینی جز زرتشت گرایش داشتند و بله، همونقدر که در روم نسبت به زرتشتیان سختگیری می‌شده در دوره‌هایی هم در ایران نسبت به مسیحیان سختگیری شده موضوع دین بین ایران و روم بحث سیاسی بوده.
اعراب از غرب ایران تا روم و از شرق تا چین نفوذ کردند پس موضوع خیلی فراتر از بحث‌هایی مثل ناخرسندی از شاهان و موبدان بوده. اینجوری هم نیست که وقتی مسلمانان به مرزهای ایران حمله کردند مردم دسته دست با آغوش باز به سمتشون دویده و سپاس‌گزاری کرده باشن که اون‌ها رو از این همه ستم نجات دادن. جنگ یزدگرد با اعراب بیست سال طول کشید و پس از مرگ یزدگرد هم مقاومت سال‌ها ادامه داشت. بخش‌هایی از ایران هرگز به دست مسلمان نیافتاد، شهرهایی هم صرفا برای نجات شهر و مردم از کشتار و چپاول تسلیم شدند و جزیه پرداختند. در نهایت هم اگرچه شاهنشاهی ساسانی از بین رفت اما فرهنگ و هویت ایرانی باقی موند و همچنان به حیات خودش ادامه داد.
اما...
سخن این کتاب بررسی یک علت درونیه؛ بررسی نقش خاندان‌های ایرانی پارس و پَهلَو (پارت) در سقوط ساسانیان و البته تناقض‌های منابع در گاهشماری رخدادها.
در این کتاب دو دسته از منابع در کنار هم بررسی شدند؛ مراجع تاریخی مثل منابع ارمنی، یونانی، سریانی و تاریخ‌های کلاسیک اسلامی و روایات فتوح و منابع اصلی تاریخ ساسانی مثل خداینامه‌ها یا شاهنامه، اسناد سکه‌شناختی و مهرشناختی و...
پس در مجموع سه رویکرد داریم:
1)	تصور بیگانگان هم دوره با ساسانیان که اغلب دشمنانشون بودند.
2)	تصویری که خود ساسانی‌ها از خودشون نشون می‌دادند.
3)	دریافت واحدهای حکومتی قدرتمند بخش پیرامونی قلمرو ساسانی.
با مقایسه‌ی این‌ها میشه تصویری رو به دست آورد که به واقعیت رخدادها نزدیک‌تره و بعد هم باید این تصویر رو با منابع مهم‌تری مثل مهرها، سکه‌ها و... سنجنید تا تایید بشه.
این دقیقا همون کاریه که پورشریعتی در این کتاب کرده و نقش عناصر درونی حکومت ساسانی در فروپاشی اون رو نشون داده چون شاهنشاهی به اون بزرگی امکان نداشته که فقط با لشکر بی‌سامان عرب اینچنین ضربه بخوره و نابود بشه.
مورد بعدی که در این کتاب بررسی شده، زمان‌پریشی در منابعه. مثلا با کنار هم گذاشتن روایات فتوح، خداینامه‌ها و منابع خارجی متوجه میشیم که برخلاف تصور غالب، نخستین فتوح مسلمان احتمالا بین سال‌های 628 تا 632 میلادی بوده و نمی‌تونسته دیرتر از این زمان باشه. این دید سنتی ما نسبت به تاریخ اسلام و نقش ابوبکر و عمر و علی و... در فتوحات رو کمی تغییر میده چون در این سال پیامبر اسلام هنوز زنده بوده!
یا به عنوان یک نمونه‌ی دیگه، در تصور سنتی اینطور گفته میشه که نبرد پل (جسر) در زمان یزدگرد سوم بوده اما وقتی منابع رو کنار هم می‌گذاریم متوجه میشیم که این جنگ به احتمال بسیار زیاد در دوره‌ی پادشاهی پوراندخت اتفاق افتاده. پادشاهی پوراندخت هم نه یک دوره که دو دوره با فاصله‌ی زمانی چهار ماه از همدیگه بوده.
آخرین موردی که در این کتاب مطرح شده مقایسه‌ی فرهنگی و دینی بین پارس‌ها و پهلوهاست. ساسانیان فرهنگ زرتشتی داشتند در حالی که پَهلَوها اغلب مهرپرست بودند. در سرزمین‌های پَرثَوه و ماد (آذربایجان و کردستان) هم که قلمرو پَهلَوها بوده فرهنگ مهری رواج بیشتری داشته. هدف پژوهش در این قسمت اینه که نشون بده اون چیزی که پس از حمله‌ی اعراب در ایران رواج پیدا کرد نه فرهنگ اسلامی، که فرهنگ مهرپرستی بود (قطعا با تغییراتی نسبت به شکل اصیل خودش!). یکی از دلایلی هم که اصول و فرهنگ زیستی ایرانیان مسلمان (چه شیعه و چه سنی) با مسلمانان دیگر کشورهای جهان تفاوت داره همین نفوذ فرهنگ‌های ایرانی و به عبارت دیگه، ایرانیزه شدن اسلامه.

در این کتاب تمام این مسائل خیلی گسترده‌تر از چیزی که من گفتم توضیح داده شده و تا زمان بابک خرمدین هم پیش اومده و بررسی کرده. این کتاب از سوی بسیاری از تاریخدان‌های ایرانی و انیرانی به عنوان یکی از بهترین منابع درباره‌ی سقوط ساسانیان پذیرفته شده. پیشنهاد می‌کنم بدون پیش‌داوری و جبهه‌گیری بخونیدش. قول میدم که بسیار چیزها ازش بیاموزید. 😊