بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ستاره هایی که خیلی دور نیستند (مجموعه داستان)

ستاره هایی که خیلی دور نیستند (مجموعه داستان)

ستاره هایی که خیلی دور نیستند (مجموعه داستان)

2.5
12 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

2

خواندم: امشب نیست کرده ام که ذکر یا بانو بگیرم،هزار بار و بعد از هر صدبار،چهل مرتبه یا رویا،میگویند ذکر مجربی است.شیخ در حاشیه کتاب شریف مقاتل الضعفا بید اللطفا آورده؛چون دختری نازک خیال و رعنا صفت به قصد جانت در آمد،این ذکر گیر،باشد که اثر کند و سهل تر جان دهی و چون در دام صیادی... رویا به پایش زد و بلند خندید،خیلی بلند،آنقدر که نگران همسایه ها شدم...

لیست‌های مرتبط به ستاره هایی که خیلی دور نیستند (مجموعه داستان)

یادداشت‌های مرتبط به ستاره هایی که خیلی دور نیستند (مجموعه داستان)

            🌟بسم ربّی🌟
.
#ستاره‌هایی_که_خیلی_دور_نیستند ، شامل ۱۲ داستان کوتاه از قلم #سیدعلی_شجاعی :
.
داستان اول، رفت‌وبرگشت‌های روایت است بین رامین و رویا که به قول رویا ندیده عاشق همدیگر شده‌اند و ازدواج کرده‌اند. قصه اما جایی گره می‌خورد که رویا عمل پیوند چشم انجام می‌دهد...
.
داستان دوم، کنجکاوی پسر نوجوانی است که به تازگی با خانواده به محله جدید اثاث‌کشی کرده‌اند. ککی که افتاده به تنبانش تا بفهمد چرا اهالی محل به احمدآقایی که مثل مردم عادی‌ست، احترام می‌کنند اما بهش می‌گویند: "احمد دیوونه!"
.
داستان سوم، حرف‌های ۴سال نگفته مریم با محمد است که از زندگی‌شان می‌گوید و فرزندشان لیلا. زندگی‌ای که گیروگرفتش از وقتی شروع می‌شود که پای پندار به آن باز می‌شود.
.
داستان چهارم، قصه مردی است که آشفته می‌رسد به تابوت سیدی که شبی برای دزدی به خانه‌اش رفته بود.
.
داستان پنجم، تماماً نامه‌نگاری‌ است و فرم جذاب. بیشتر نامه‌ها از پروانه است که برای همسرش، سرهنگ فراری ارتش رژیم شاهنشاهی، در طی بیش از ده سال می‌نویسد.
.
داستان ششم، بوی یاس می‌دهد، بوی یاس مینوی قصه، که از حمید کمک می‌خواهد تا بگوید، محمد دیگر دوستش ندارد؟
.
داستان هفتم، #ستاره_هایی که_خیلی_دور_نیستند... ایلیا پی خاطره‌ای حول‌وحوش پانزده سال پیش، می‌گردد دنبال میترا. میترایی که هم‌دانشگاهی‌اش بود و خیال می‌کرد، تووی آسمان، ستاره‌ای ندارد.
.
داستان هشتم، حرف‌های در دل مانده‌ی دختری است که فرداشب اعدام می‌شود. حرف‌های او با وکیلش. می‌گوید از تهمتی که به شهریار زده و از این‌که آشنایی‌ِ نزدیکی با مقتول نداشته...
.
داستان نهم، هیئت‌داری حاج خلیل است که حالا گره خورده به دو جوان که شب عاشورا لباس رنگی پوشیده‌اند و دیشب برای اولین بار پا به مجلس گذاشته بودند.
.
داستان دهم، قصه نان حرام است و  دختر آقای مسعودی که کنار خیابان ایستاده و با قول تراول پنجاهیِ پسری، سوار ماشینش می‌شود.
.
داستان یازدهم، دور داستان‌نویسی می‌گردد که با کلافگی و یادآوری تلخی‌های اطرافیانش، سعی دارد داستانی را خوش، تمام کند... اسم‌های آشنایی به چشم‌مان می‌خورد.
.
داستان آخر، بیش از آن‌که قصه زنی باشد که در کربلا رسیده به سید، داستان سیدمهدی قوام است؛ مردِ در تابوت خوابیده‌ی قصه چهارم...