زال و رودابه؛ عاشقانه ای از شاهنامه فردوسی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
20
خواهم خواند
8
توضیحات
هوای شب های بهار هنوز سوز زمستانه داشت و قلب عاشق رودابه رمق و توان ایستادن را از او می گرفت. زال که اوضاع را این طور دید شال گردنش را گشود و روزی زمین پهن کرد. دست به سوی رودابه دراز کرد. بی هیچ سخنی از او تقاضا کرد دستش را بگیرد و به کمک مردانه ی او برای نشستن بر زمین پاسخ رد ندهد. رودابه به عمرش با مردی جز پدرش و کاتبی که به او مشق و نوشتن می آموخت هم کلام وهم نظر نشده بود. با شرمی آمیخته با ترس به بازوی ستبر زال تکیه کرد و آرام روی زمین نشست. زال نزدیکش نشست. چند لحظه سکوت بینشان حکمفرما بود. زال از تبی داغ می سوخت و رودابه در سرمایی که وجودش را دربر گرفته بود تقلا می کرد زنده بماند.
لیستهای مرتبط به زال و رودابه؛ عاشقانه ای از شاهنامه فردوسی
یادداشتها
1403/6/9
4