بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گیلگمش؛ کهن ترین حماسه بشری

گیلگمش؛ کهن ترین حماسه بشری

گیلگمش؛ کهن ترین حماسه بشری

گئورگ بورکهارت و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

در آغاز کتاب به تاریخچه افسانه "گیلگمش" اشاره گردیده سپس خلاصه ای از پیش گفتار "بورکهارت" آلمانی درباره حماسه گیلگمش و چگونگی خط و زبان آن درج گردیده است. در پی آن، نوشتاری بر افسانه گیلگمش پهلوان (به نقل از "کتاب هفته" به قلم حمید حمید) و در بخش اصلی، ترجمه ای از حماسه گیلگمش فراهم آمده است. گفتنی است اصل این حماسه در 12 لوح به خط میخی، و مضامین آن شامل عشق، تربیت، کوه، دشت، وحوش، دریا، سیل، طوفان، راز تولد و مرگ و مانند آن است.

لیست‌های مرتبط به گیلگمش؛ کهن ترین حماسه بشری

یادداشت‌های مرتبط به گیلگمش؛ کهن ترین حماسه بشری

                کتاب گیلگَمِش، کهن‌ترین حماسۀ بشری؛ در واقع ترجمۀ لوحه‌های میخی افسانۀ گیلگَمِش به زبان فارسی است که ابتدا از میخی به انگلیسی و بعد از انگلیسی به آلمانی و در نهایت از آلمانی به فارسی برگردانده شده‌اند.
نثر کتاب، فاخر و در عین حال روان است و اگر بخش‌هایی از کتاب کمی دشوار خوانده شود، به این دلیل است که ما داستان را نمی‌خوانیم؛ بلکه تنها ترجمۀ فارسی لوحه‌های میخی را مطالعه می‌کنیم.
کتاب با بخش‌های: (یک تاریخچه، یک پیشگفتار، خلاصه‌ای از افسانۀ گیلگمش و ترجمۀ فارسی 12 لوحی که بخش‌های اصلی افسانه را شرح می‌دهند؛ در 100 صفحه در انتشارات جاجرمی و در سال 1378 منتشر شده است.)
گیلگمش که یک موجود فرابشری است، دو سوم خداگونه و یک سوم انسان است.
پس از گذراندن ماجراهایی؛ از مُردن وحشت زده می‌شود و در پی یافتن عمر جاودان سفرها می‌کند و در نهایت پس از بازگشت به قصر و شهر خود، مرگ او را در می‌رباید.
این نکته یعنی ترس از معمای مرگ و رخت بر بستن از این دنیا؛ از نخستین روزهای موجودیت انسان بر روی زمین، همواره ذهن او را به خود مشغول داشته و تا واپسین انسان نیز این دغدغه همراه نسل بشر خواهد بود.

نمونۀ نثر کتاب: « ... گیلگَمِش به او، به گَژدُم مَرد، پاسخ داد و گفت: «من داغ اِنکیدو را، رفیق خود را، پلنگ دشت را، دارم. بهرۀ آدمی بدو رسید.
اینک از مرگ می‌ترسم، از این رو به دشت شتافته‌ام. سرنوشت انکیدو سخت و سنگین بر من هموار است.
رفیق من خاک شده. آن که او را دوست می‌داشتم، انکیدو، رفیق من، مانند خاک رُس این زمین شده ...»

... اوت ناپیشتیم با او، با گیلگَمِش، سخن می‌گوید: «شِکوِه و خشم را کنار بگذار! 
خدایان و مردم، هر یک را نصیبی است. پدر و مادر ترا آدمی بوجود آوردند.
اگرچه دو سوم تو خدایانه است، یک سوم تو آدمی است و ترا به سرنوشت آدمیان می‌کشاند.
زندگی جاوید بهرۀ آدمی نیست. مرگ وحشت آور است، غایت زندگی!» ... »

علاقه‌مندان به افسانه‌های باستانی را به خواندن این متن کهن، دل‌انگیز و خواندنی دعوت می‌کنم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.