بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دوشیزگان

دوشیزگان

دوشیزگان

الکس میکیلیدس و 2 نفر دیگر
3.6
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

9

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

«ادوارد فوسکا» قاتل است ولی قاتلی دست‌نیافتنی؛ کسی که از طرف یک انجمن مخفی متشکل از دانشجویان دختر، تحت عنوان باکره‌ها حمایت می‌شود. «ماریانا اندروید» یک روان‌درمانگر گروهی باهوش اما آسیب‌دیده است. او با شنیدن خبر قتل در کالج کمبریج، اعمال و رفتار باکره‌ها را زیر نظر می‌گیرد؛ چون خودش زمانی دانشجوی همین کالج بوده و می‌داند که در پس تمام زیبایی‌های و ورای برجک‌ها و ساختمان‌هایش و زیر سایه‌ی رسم و رسوم و آداب سنتی‌اش، حقیقتی شوم نهفته است. ماریانا مصمم است به هر قیمتی جلوی قاتل را بگیرد؛ حتی اگر همه‌چیز، حتی زندگی‌اش را فدا کند.

لیست‌های مرتبط به دوشیزگان

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

یادداشت‌های مرتبط به دوشیزگان

            خیلی تلاش کردم ولی نمیتوانم به خواندن این کتاب ادامه بدهم. بیش از نصف کتاب رو خوانده ام ولی هنوز چیز بدردبخوری دستم را نگرفته!
تا اینجای کار، توصیفات و شخصیت پردازی تقریبا صفر است. با اینکه دو نفر مضنون به قتل و یک دوست مقتول با رفتارهای عجیب و عده ای دختر عجیب و غریب تر داریم ولی هیچ چیز درباره آنها نمیدانیم. ۹۰ درصد داستان به روایت ناشی گرانه سوگواری شخصیت اصلی برای شوهر فقیدش و اوهامات و توهمات و خواب و خیال های بی معنی اش میگذرد‌ که واقعا حوصله سر بر و اعصاب خرد کن است! بیشتر از اینکه دیالوگ و توصیفات از روند داستان ببینیم در کله شخصیت اصلی هستیم ولی حتی از او هم چیزی نمیفهمیم! گرچه این روند برای من عجیب است چون کتاب قبلی این نویسنده  (بیمار خاموش)فوق العاده قوی و پر کشش بود، از همان اولین صفحات.
ضمنا بنظر میرسد ترجمه دلچسب نیست و این هم باعث سخت خوانی نثر شده، یک داستان امروزی معمایی پر تکلف تر از داستان های آگاتا کریستی ترجمه شده. بعضی جاها در ترجمه expression ها هم ایراداتی دیده می شود.

خلاصه که تجربه بدی بود!