بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سیندر

سیندر

سیندر

ماریسا مییر و 2 نفر دیگر
4.0
17 نفر |
4 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

17

یادداشت‌های مرتبط به سیندر

            تصور کنید سیندرلا در دنیای امروز بود. نه امروز بلکه حتی جلوتر و در آینده ای نه چندان دور. زمانی که ماشین بمزینی وجود ندارد و مردم برای حمل و‌نقل از ماشین های پرنده استفاده می‌کنند. گوشی های امروزی دیگر به این شکل نیست. ربات هایی به اسم اندروید یار و یاور انسان ها شده اند و ... 
«سیندر لین» یک آدم مکانیکی است که مکانیک معروف شهر نیوبیجینگ است. (آدم‌مکانیکی ها کسانی هستند که بعضی از جاهای بدنشان مانند انسان هاست و بعضی از اعضای بدنشان شبیه آدم آهنی‌ها).نیو بیجینگ همان پکن نو در‌کامنولس شرقی است که بعد از جنگ جهانی چهارم تشکیل شد . کامنولس شرقی هم امپراطوری است که شامل چند کشور متحد در آسیاست. در کل بعد از جنگ جهانی چهارم و نابودی خیلی از کشورها، سران کشورهای باقیمانده تصمیم گرفتند باهم متحد شوند و در صلح و صفا زندگی کنند ( چقدر رویایی نه؟!) اما حالا که زمینی ها دست از جنگ برداشته اند یک کسی هست که مدام آن ها را تهدید می‌کند، چه کسی؟ لوانا ملکه ی لونار از کره ی ماه! 
از آن طرف طاعون دوازده سال است که گریبان زمینی ها را گرفته و‌هنوز نتوانسته اند برای آن پادزهر یا واکسنی بیابند ...
سیندر این وسط چه کاره است؟ خب دیگر شرمنده اگر می‌خواهید بدانید زحمت بکشید کتاب را بخوانید😁
من یک زن در آستانه ی سی سالگی حقیقتا عاشق دنیای فانتزی هستم و وقتی در آن غرق می‌شوم حسابی روحم جلا می‌یابد، اگر مثل من هستید قطعا از خواندن این کتاب لذت می‌برید،اما اگر فانتزی را فقط برای استراحت و تفریح می‌خوانید گمان نمی‌کنم از خواندنش لذت ببرید . اما کسانی که سن ۱۶ تا ۱۸ سال دارند قطعا دوستش خواهند داشت.
این مجموعه چهار جلد است که سه جلد آن توسط نشر آذرباد به چاپ رسیده و نشر هوپا هم فعلا دو‌جلد آن را منتشر کرده است. من از نشر آذرباد خواندم و با ترجمه  مشکلی نداشتم، انتخاب با خودتان که از کدام نشر بخوانید.
          
            چیزی که باعث میشد دلم بخواد داستان رو بخونم بیشتر همون فضای علمی تخیلی توی داستان بود. و همین باعث میشد خوندن یه بازآفرینی از یه داستان قدیمی الکی عاشقانه که تو مخ بچه ها فرو میشه تا همیشه منتظر یه پرنس لوس مفت خور باشن قابل تحمل باشه. و خب تعلیق هایی که یه جاهایی هیجان انگیزن ولی یه جاهایی هم کاملا لوس چون نویسنده دست خودشو رو کرده. اصلاً داستانی که زود دستش رو میشه اونم توی این سبک داستان که بر اساس هیجانات و اتفاق ها و غافلگیری هاشه که مخاطب داره و خوندنش کیف میده ضایع ترین اتفاق میتونه باشه.
راستش تا وقتی رسیدم صفحه آخر کتاب نمیدونستم چند جلدیه و فقط منتظر بودم تموم شه و راحت شم و جزو معدود کتابایی بود که از ادامه دار بودنش خوشحال نشدم.
شخصیت پردازی های داستان به نظرم ضعیف بودن. اصلا شخصیت ملکه لوانا رو نمیشه باور کرد. شاهزاده کای یه موجود مسخره با لبخندهای خاص که دیگه ته مسخره بازیه. 
وزیر شاه که یه موجود الکی مرموزی به نظر میاد چون مرموز بودنش هیچ جا کارکرد نداره و ... یا مثلا هکری که سیبل استخدام کرده وبه اندازه ی یه نیم صفحه میاد وسط داستان و باز ناپدید میشه ولی سیر داستانو عوض میکنه بدون اینکه بفهمیم چرا؟

پ.ن 1:
راستشو بخواین من از اون دسته آدمایی هستم که با علمی تخیلی عاشقانه مخالفن. یعنی کلا با داستان عاشقانه مخالفم. به خصوص از اینایی که توش یه نفربی نقص به نظر میرسه و از قضا(که دیگه ته قضائه چون یه هیچ وجه باور پذیر نیست) با یکی که اصلا شرایط مناسبی نداره آشنا میشه و همینجور یلخی عاشق هم میشن و ... بدم میاد. پس اگه شما از این دست رویاپردازی ها خوشتون میاد به این ریویو محل نذارین 

پ.ن 2: 
بازم برای استراحت کردن وسط روزای سخت درسی بدک نبود. راحت خوان و "زود تموم شو" و استرس زدا بود.