بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ریچارد سوم

ریچارد سوم

ریچارد سوم

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
5.0
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

13

تو جهانی به خون آلودی و انجامت نیز چنین خواهد بودزندگی ات به رسوایی گذشت و مرگت نیز قرین رسوایی خواهد بودنمایشنامه ی ریچارد سوم که در سال 1592-3 نوشته شده، از همان آغاز با استقبال فراوان خوانندگان و تماشاگران روبرو شد، چندان که آن را در کنار هملت و رومئو و ژولیت در شمار محبوب ترین آثار شکسپیر جای داده اند.این نمایشنامه داستان برآمدن و فروافتادن شاهی منفور را بازمی گوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشت صورت و زشت سیرت را چنان تصویر کرده که حضورش بر صحنه، همه ی شخصیت های دیگر را به محاق می برد. این هیولای بی شفقت که در راه رسیدن به تاج و تخت انگلیستان از هیچ دروغ و خدعه و جنایتی رویگردان نیست، با هوشی اهریمنی و نگاهی ژرفکاو تا اعماق وجود قربانیانش نفوذ می کند و آز و شهوت این یک یا عقل سست پای دیگری را آماج خود می گیرد. از این روست که جملگی را به آسانی می فریبد و سرانجام به نابودی می کشاند. اما فزون خواهی و غرور بی حدش سرانجام او را نیز قرین رسوایی و تباهی می کند.

لیست‌های مرتبط به ریچارد سوم

یادداشت‌های مرتبط به ریچارد سوم

            به نام او

به قولِ ملک الشعرای بهار:
براین چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهایِ او

حال باید اندکی در این سروده‌ی بلند مرتبه‌ی بهار دست بُرد و گفت براین ترجمه آفرین کند کسی...
مَخلَص کلام، این که ترجمه‌یِ استاد عبدالله کوثری از ریچارد سوم ویلیام شکسپیر حرف ندارد. به جرات می‌توان گفت که این ترجمه به خوبی عظمت شکسپیر را به مخاطبان پارسی‌زبان منتقل کرده است. خدا کند که کوثری کارهای دیگر این نویسنده بزرگ را هم در دستور کار خود قرار دهد.
قسمتی از این شاهکار ادبی:
.
《ریچارد: ... سوگند می‌خورم.
ملکه الیزابت: به هیچ سوگند می‌خوری، چرا که این سوگند نیست:
آن جورج که تو می‌گویی بی‌حرمت شده است
و منزلت قدسی‌اش فروریخته
نشان زانوبندت به ننگ آلوده است و فضیلت شهسواری به سودا رفته
و آن تاج غصب شده از شکوه شاهانه بی‌بهره مانده است.
اگر قرار است به چیزی سوگند بخوری که مردمان باورش کنند باری، به چیزی سوگند بخور که از ستم تو در امان مانده است.
ریچارد: پس قسم به خودم...
ملکه الیزابت: تو حرمت خویش را شکسته‌ای
ریچارد: باری، قسم، به دنیا...
ملکه الیزابت: که آکنده از ستم توست.
ریچارد: به مرگ پدرم...
ملکه الیزابت: که زندگانی تو ننگین‌اش کرد.
ریچارد: پس به خدایی که در آسمان است.
ملکه الیزابت: جفایی که در حق خدا کردی از همه بیشتر است.》
          
             یک بازه‌ی زمانی دو ماهه را با این کتاب زندگی کردم تقریبا سه بار کامل خوندمش و بارها بهش رجوع کردم. خوشبختانه بار اول برای انجام پروژه‌ی دراماتورژی گذرم به این نمایشنامه افتاد. 
نوشتن درباره‌ی این اثر و در کل شکسپیر سخته هر شخصی دیدگاه و برآورد خودش را از شکسپیر داره.
برای من ریچارد و شخصیت ریچارد تناقض های بسیاری داشت؛ گاهی رگه‌هایی از ظنز گاهی حتی مذهب هم در این شخصیت دیده میشد.
اجراهای زیادی از این اثر بر روی صحنه اومده اما اجرا و تصوری که در ذهن من بود برای من قابل قبول تر بود و در کل همیشه تصویر ذهنی ما از کتاب برای خودمون زیباتر هست. اما تلاش بازیگران برای فرو رفتن در نقش و تیپ سازی مخصوصا نشان دادن نقص بدنی ریچارد جالب و قابل توجه هست.
شخصیت ریچارد حتی یک جاهل و به دنبال قدرت نیست شخصیت او حتی قابل شمارش نیست او برای رسیدن به راس قدرت تمام خانواده و حتی دوستانش را قربانی میکند و در اخر هم خود قربانی قدرتی که به دست آورده میشه.