شبح اپرا

شبح اپرا

شبح اپرا

دایان نم و 3 نفر دیگر
3.7
17 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

40

خواهم خواند

21

شابک
9786002510860
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1399/9/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        شبح اپرا، داستانی عاشقانهو پر از هراس و دلهره دارد. مردی که چهره ی خود را از دست داده، در یک تماشاخانه با نقاب زندگی می کند و یک یک کسانی را که در سرنوشت او نقش داشته اند، از بین می برد. ماجرایی عاشقانه نیز در این میان شکل می گیرد.لورو در نرماندی به مدرسه رفت و در پاریس حقوق خواند و در سال 1889 فارغ التحصیل شد. چندین میلیون فرانک به او ارث رسید، اما چنان ولخرج بود که ورشکسته شد. بعد در سال 1890، به عنوان خبرنگار قضایی و منتقد تئاتر روزنامه لکوی پاریس مشغول به کار شد. در سال 1905، در جریان انقلاب اول روسیه حاضر بود و آن را پوشش خبری داد. قضیه دیگری که او پوشش خبری داد، تحقیقی عمیق در اپرای پاریس بود. سردابه های اپرای پاریس سلولب داشت که محل حبس فعالان کمون پاریس بود."شرکت سهامی کتاب های جیبی" با ایده گرفتن از انتشارات پنگوئن در سال 1339 بنیاد نهاده شد تا ارزنده ترین آثار از بهترین و بلندپایه ترین ادیبان، دانشمندان، پژوهشگران، و رمان نویسان جهان به کتاب خوانان ایرانی معرفی شوند و در دسترس عموم کتابخوانان قرار گیرند.فعالیت آن شرکت سال هاست که متوقف شده است و آثار انتشاریافته آن روزگار را شاید در کتابفروشی های معمولی نتوان یافت. این مجموعه کتاب ها تحت عنوان مجموعه کتاب های جیبی توسط انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ می شود و در دسترس علاقه مندان قرار می گیرد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شبح اپرا

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شبح اپرا

یادداشت‌ها

آن روز، به
          آن روز، به قصد گرفتن کتابی به کتابخانه رفته بودم اما کتابی که می‌خواستم آنجا نبود. گفتم دستِ خالی برنگردم. میان قفسه‌ها گشتم و چشمم به شبح اپرا افتاد. خلاصه‌‌ی آن را خواندم و برایم جالب آمد. به خانه که بازگشتم به محض خواندن مقدمه‌اش، کتاب را بستم و تصمیم گرفتم تا آخر هفته به کتابخانه برش گردانم، چون با آن ارتباط نگرفته بودم. سه روز بعد، در اینستاگرام برشی از سریال شهرزاد را دیدم که شهرزاد به قباد می‌گفت: شبیه شبح اپرا شده‌ای! با خودم گفتم بهتر نیست به این کتاب فرصت دیگری دهم؟ پس چند صفحه دیگر هم خواندم و داستان، چنان مرا به خواندنِ خود واداشت که به ندرت آن را بر زمین گذاشتم. شخصیت اریک یا همان شبح اپرا مرا گرفته بود، همان مرد نابغه اما جنایت‌کار، با آن صدای سحرآمیز زمینی و آسمانی، که به قول راوی شاید اگر چهره‌ای عادی داشت شریف‌ترینِ مردم می‌شد. همان مرد سیه‌پوشی که به گفته‌ی خود برای خوب بودن فقط به محبت _محبت  کریسیتن_ نیاز داشت و پس از دریافت ترحم‌برانگیزترین مهر از جانب او، ثابت کرد که می‌توانست انسانِ دیگری باشد.
این کتاب را بسیار دوست داشتم و پسندیدم.
        

35