بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

رود راوی

رود راوی

رود راوی

3.6
9 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

6

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

فرزند یکی از رهبران فرقه مذهبی غیررسمی برای تحصیل پزشکی به شهر لاهور می رود تا بتواند در آینده به سایر اعضای فرقه خدمت برساند. اما او (که خود راوی قصه نیز هست) به جای تحصیل، به فرقه مخالفِ می پیوندد و... «رود راوی» رمانی که با نگاه غیر قهرمان پروری نمونه ای موفق از روایت در باب طرح های انتقادی و داستانی است. نویسنده ی رود راوی در ساختار داستانی مفصل درمان درد جامعه ی خود را روایت می کند. او در صحبت هایش گفته است: ” ما در طول تاریخ مان همیشه با سه موضوع درگیر بوده ایم، سه موضوعی که با هم متصل اند و ارتباطی تنگاتنگ باهم دارند: قداست، فرقه گرایی و خرافه…”رود راوی را می توان مفصل ترین اثر ابوتراب خسروی دانست او ساخت داستان را بر بی اعتباری زمان استوارکرده است و از عناصر و اندیشه برای مقابله با زمان در رود راوی استفاده کرده است. نهایت خلق در آثار ابوتراب خسروی، حس کردن رویا و اسطوره توسط مخاطب است. زمان در آثار او می شکند. آثار خسروی انسان را به صبوری و تفکر در کلمه فرا می خواند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله های پی درپی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست. رود راوی سال 1382 برنده ی چهارمین دوره ی جایزه ی هوشنگ گلشیری شد.

پست‌های مرتبط به رود راوی

یادداشت‌های مرتبط به رود راوی

            پیش از رود راوی، از ابوتراب خسروی دو رمان به نام‌های اسفار کاتبان و ملکان عذاب خوانده و یادداشت‌هایی درباره‌شان نوشته بودم.
از این سه اثر می‌توان دریافت که ابوتراب خسروی، تاکید بسیار زیادی بر زنده‌بودن کلمات دارد. و با روایت کم‌نظیر و تصویرسازی فوق‌العاده‌اش می‌کوشد تا همین زنده‌بودن کلمات را به درستی برای مخاطب جا بیاندازد.
پیرو همین موضوع، در می‌یابیم که رود راوی به دنبال این است تا مفهوم واقعی و زنده‌‌ای از درد -که حلقه وصل تمامی شخصیت‌های داستان است و برای درمان آن در جستجوی تسکین‌های کاذب هستند- را به مخاطب بچشاند.
برای همین، مانند رمان ملکان عذاب، به یک نقد جامع و بی‌پرده نسبت به نوع دیگری از اعتقاد ناآگاهانه به آیین‌های خرافه‌پرستی و عرفان‌های کاذب می‌پردازد. و در اینجا، مواجهه‌‌ی مستقیمی بین دردمندیِ انسانِ ناآگاه و تسکین‌هایِ کاذب (از جمله اعتقاد به خرافات) را شاهدیم که بسیار تامل‌برانگیز است.
اما حیف...
حیف است که عشق، بعنوان یک درمان‌گر واقعی و زنده برای بسیاری از دردهای انسان، نقش کمرنگی در این رمان دارد. در واقع، در نقطه مقابل خرافه قرار گرفته، اما به نظر من باز هم کمرنگ است.
شاید نویسنده قائل به آن نیست. نمی‌دانم.
به هر حال، خوشحالم که اثر دیگری از ابوتراب خسروی را مطالعه کردم.