استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم

استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم

استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم

مارک جانسون و 2 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

18

ناشر
آگاه
شابک
9789644163906
تعداد صفحات
396
تاریخ انتشار
1399/4/23

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        (این کتاب حاصل یک دغدغه ی فکری، از جانب هر دوی ما، در این باره بود که مردم چگونه زبان و تجربه ی خود را می فهمند. ... مارک دریافته بود که بیشتر دیدگاه های سنتی فلسفی نقش اندکی برای استعاره در فهم جهان ما و خود ما قائل هستند (اگر اصلا نقشی برای آن قبول داشته باشند). جورج شواهد زبانی ای را کشف کرده بود که نشان می دادند استعاره در زندگی و اندیشه ی روزمره رایج است – شواهدی که با هیچ کدام از نظریه های معاصر انگلیسی- آمریکایی در زمینه ی معنی، هم در فلسفه و هم در زبان شناسی، سازگار نبودند. ... تصمیم گرفتیم درباره ی موضوعی که فکر می کردیم با هم همکاری کنیم. ... ظرف مدت یک هفته متوجه شدیم که برخی فرض های فلسفی و زبانی معاصر، که از زمان یونانیان تا کنون در سنت غرب بدیهی انگاشته شده اند، حتی مانع طرح این نوع موضوع هایی هستند که ما می خواهیم مورد بررسی قرار دهیم. مسئله بسط یا حک و اصلاح نظریه موجود معنی نبود، بلکه تجدید نظر در فرض های اساسی سنت فلسفی غرب بود. ... در این فرایند، ما عناصری از یک رویکرد تجربه گرا را کشف کردیم که، نه تنها به مسائل زبان، حقیقت، و فهم بلکه به معنی دار بودن تجربه ی روزمره می پرداخت.)
      

لیست‌های مرتبط به استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم

یادداشت‌ها

استعاره‌ها
          استعاره‌های گم‌شده

می‌خواهیم یک کتاب سطح بالا را به شما معرفی کنیم (بالا؟ بالای کجا؟ منظورتان بالای قفسه است؟) کتابی که خبر از ذهن قوی نویسندگان آن می‌دهد (قوی؟ یعنی ذهنی که مثلاً عضلانی است یا می‌تواند باری سنگین بکشد؟)، در آن تفکری جذاب جریان دارد (جذاب؟ مانند آهن‌ربا؟ جریان؟ مانند رود؟)، نویسندگانش درون ذهن ما را «می‌کاوند» (درون؟ ذهن ظرف است که درون و بیرون داشته باشد؟ یا مگر زمین است که بتوان آن را کند و کاوید؟) و در نهایت نتایجی می‌گیرند که تکان‌دهنده است (می‌گیرند؟ یعنی نتایج را مثلاً با دست‌هایشان می‌گیرند که نیفتد؟ این نتایج چه چیز را تکان می‌دهند؟ مثلاً بدن یا سرمان را؟).
به نظرتان این مزاحم کنجکاو (کدام کنج؟) درون پرانتز از کجا آمده است؟ وقتی می‌گوییم «او آن‌قدر غمگین است که خون می‌گرید»، می‌دانیم اشک‌های او واقعاً از جنس «خون» نیستند. می‌دانیم که «خون» اینجا استعاره است. اما وقتی از یک کتاب سطح «بالا»، یک ایده‌ی سطح «پایین»، توان بدنی «بالا» یا نگاه از «بالا» به «پایین» حرف می‌زنیم چه؟ واقعاً می‌دانیم که این «بالا» و «پایین»ها واقعی نیستند و به‌شکلی استعاری بیان شده‌اند؟ آیا تا به حال شده هنگام صحبت‌های روزمره به این کلمات بیندیشید و به غیرواقعی‌بودن‌شان پی ببرید؟ مسئله بر سر «خون»ی نیست که همه می‌دانیم استعاره است. مسئله بر سر استعاره‌هایی است که ما نمی‌دانیم استعاره‌اند و هیچ‌گاه به آن‌ها توجه نکرده‌ایم. این استعاره‌ها از کجا آمده‌اند و تا کجای فهم ما از جهان نفوذ کرده‌اند (مانند آب یا یک مایع دیگر که می‌تواند نفوذ کند)؟ آیا نباید بپذیریم که فهم ما از جهان استعاری است و ذهن ما با استعاره‌ها با جهان مواجه می‌شود؟ زمان مانند یک رود می‌گذرد، انرژی ما مانند جیوه‌ی درون دماسنج بالا و پایین می‌رود، ذهن ما مانند یک ظرف درون و بیرون دارد و … . آیا جهان را به شکل دیگری هم می‌فهمید؟
اگر از فشار کار روزانه خسته شده‌اید (فشار؟ مانند یک بار سنگین؟) و ذهن‌تان به خوراکی تازه نیاز دارد (مگر ذهن معده دارد؟) حتماً این کتاب را بخوانید و بدانید آن صدای مزاحم درون پرانتز صدای جرج و لیکاف و مارک جانسون است که در کتاب درخشان‌شان توضیح می‌دهند که به چه معنا فهم ما از جهان استعاری است و این استعاره‌ها از کجا آمده‌اند و مهم‌تر از آن، آیا این استعاره‌ها با هم رابطه‌ای نظام‌مند هم دارند؟ این کتاب فهم‌تان از خودتان و دنیای اطراف‌تان را تغییر خواهد داد.
        

3