معرفی کتاب فرضیه زمین مسطح (نمایش‌نامه) اثر مصطفی مستور

فرضیه زمین مسطح (نمایش‌نامه)

فرضیه زمین مسطح (نمایش‌نامه)

3.4
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

4

شابک
9786220110033
تعداد صفحات
118
تاریخ انتشار
1401/6/20

توضیحات

        همیشه فکر می کردم مرگ چیز عجیبیه اما حالا می تونم بگم مرگ هرچی هم عجیب باشه از زندگی عجیب تر نیست. مرگ مثل ماشینه که وسط بیابون، کنار جاده‌ای خراب شده و روز و شب زل زده به آدم ها و ماشین هایی که از کنارش رد می شدن. اما زندگی یکی از اون ماشین هایی که داره با سرعت از جلو مرگ رد میشه و به شهرهایی می‌ره که پر از چراغ و فروشگاه و کافه و موسیقی و سینما و کتاب‌خونه‌س. پر از اتفاقات و چیزهای خوبیه که حتی یکی شون رو هم نمی تونین حدس بزنین. تنها بدی زندگی اینه که پر از ترسه، انگار تار و پودش با ترس بافته‌ن. ترس تموم شدن چیزهای خوب. ترس تموم نشدن چیزهای بد. ترس از نرسیدن به کسی که دوستش داری. ترس از دست دادن کسی که بهش رسیدی. ترس از مریض شدن. ترس از جنگ. ترس از به دست نیاوردن پول. ترس از تموم شدن پول. ترس از پیر شدن. ترس از زشت شدن. ترس از آینده. ترس از مردن. اما تو مرگ آینده‌ای نیست که ازش بترسی. همه چیز تموم شده. از جنگ و بمب و مریضی هم خبری نیست. ماشینی که کنار جاده ایستاده هیچ‌وقت تصادف نمی کنه.
      

لیست‌های مرتبط به فرضیه زمین مسطح (نمایش‌نامه)

یادداشت‌ها

مهسا

مهسا

1403/10/12

          صبوری... صبوری، پسر! عبدالکریم میگه هر چیز هرچه مهم‌تر باشه دیدنش هم سخت‌تره و هرچی سختی بیشتر باشه باید بیشتر صبوری کرد.
.
خوشحالم اما غمگینم هستم. بعضی وقت‌ها غم و شادی آدم مساوی هم میشه. نصف آدم خوشحاله نصفش غمگین. انگار پاهای آدم تو آب خنکه، سرش تو تنور داغ.
.
بعد فهمیدم بعضی چیزها رو نمیشه فراموش کرد. فهمیدم بعضی چیزها، بدون اینکه خودت بدونی، جزئی از خودت شده‌ن و بهت چسبیده‌ن و دیگه نمی‌تونی فراموششون کنی. مثل دست‌هات که بهت چسبیده‌ن. مثل پاهات. مثل صورتت. وقتی تو آینه نگاه می‌کردم مامان رو می‌دیدم. وقتی دستگیره‌ی در اتاق رو می‌گرفتم به یادش می‌افتادم چون بارها با دستمال تمیزش کرده بود. وقتی سوار اتوبوس می‌شدم، غذا می‌خوردم، می‌دویدم، می‌خوابیدم. فهمیدم دیگه هیچ وقت نمی‌تونم فراموشش کنم. فهمیدم این زخم دیگه خوب نمی‌شه. یعنی ممکنه خوب بشه اما جاش می‌مونه. مثل جای داغ کردن اسب‌ها.
.
یرژی، همون پسر نامعقوله، میگه که اگه یه چیز تو این دنیا باشه که باید مثل چی از اون ترسید و با سرعت نور ازش فرار کرد، اسمش امیده. چون حقه بازتر از خودش خودشه. میگه امید، مثل سیگار که ریه‌ها رو کم کم نابود می‌کنه، آینده و عمر آدم رو، بدون اینکه بفهمی، مثل جذام ذره ذره می‌خوره و محو می‌کنه. اول بهت میگه دو سال دیگه... میگه دو سال دیگه اوضاعت خوب میشه. بعد میگه سه سال دیگه. بعد میگه پنج سال دیگه. بعد میگه حالا که ده سال صبر کرده‌ای، سه سال دیگه هم صبر کن. همین‌طور طعمه‌ی خودش رو گول می‌زنه و گول می‌زنه و گول می‌زنه و تا به خودت می‌آی می‌بینی سی سال گذشته و همه‌ی تار و پود ریه‌هات پر از سم نیکوتینه‌. یرژی میگه ناامیدی یکی از بهترین موهبت‌های زندگیه که هر کی خوش شانس‌تره زودتر بهش می‌رسه، چون باعث میشه قبل اینکه اون نیکوتین لعنتی بکشدت، فکری به حال خودت بکنی.
.
فرضیه‌ی زمین مسطح خرافاتی رو نشون میده که همچنان وجود داره و نسل های جدید نمی‌تونن با این قضیه ارتباط برقرار کنن...
و تفاوت نسل‌ها کاملا از دیالوگ های کتاب مشخص هست.
.
این کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستانم خوندم و واقعا ازش لذت بردم
اگه قلم مصطفی مستور براتون جذابه قطعا از این کتاب هم لذت می‌برید، مثل بقیه‌ی کتاب های مستور ساده، خوش خوان و کوتاست.
.
مصطفی مستور
فرضیه ی زمین مسطح
نمایش نامه
انتشارات چشمه
۱۱۸ ص
        

3