تاریخ کودکی در ایران (از آغاز عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه)

تاریخ کودکی در ایران (از آغاز عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه)

تاریخ کودکی در ایران (از آغاز عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه)

3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

3

کتاب «تاریخ کودکی در ایران» (از آغاز عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه) نخستین پژوهش تاریخی نظام مند درباره مفهوم کودکی و تحولات مرتبط با زندگی کودکان در تاریخ ایران و به زبان فارسی است که توسط یک دانش آموخته تاریخ درباره دوره ای کوتاه اما مهم و تاثیرگذار از تاریخ ایران نوشته شده است. دوره زمانی تحقیق ما بین عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه انتخاب شده است. دوره ای که طی آن تحولات ذهنی ای که از دوره ناصری در پیامد آشنایی نخبگان ایرانی با غرب آغاز گردیده بود تا پایان دوره رضاشاه سیر تحولی خود را کامل کرده منجر به تغییرذهنیت جمعی درباره مفهوم کودکی و جایگاه کودکان در خانواده و جامعه گردیده اندک اندک با توجه ویژه به کودکان آن ها را به محور سیاست گذاری های کلان دولت تبدیل کرد. کتاب حاضر در قالب شش فصل «مفهوم کودکی» ، «پرورش کودکان» ، «آموزش کودکان» ، «بهداشت و سلامت کودکان» ، «کار کودکان و کودکان کار» و «بازی های کودکان» به مخاطبان عرضه گردیده است.

یادداشت‌های مرتبط به تاریخ کودکی در ایران (از آغاز عصر ناصری تا پایان دوره رضاشاه)

            ایده‌ی اصلی کتاب این است که تغییراتِ «عملیِ» اوضاعِ کودکی در دوره‌ی رضاشاهی حاصلِ تلاشِ «نظریِ» اندیشه‌ورزانِ قاجاری است و حرف‌ها و ایده‌های اندیشه‌ورزان، خود برآمده از تفکر غربی. به گمان من اما نمی‌شود همه را با یک چوب راند. اگر از تأثیر غرب می‌گوییم و آن را علت اصلی هر تغییری می‌دانیم؛ باید درباره‌ی سنخ مواجهه با غرب و تفاوت نظر متفکران مختلف نسبت به این تمدن خارجی فکر کنیم. این ساده‌سازی مسئله است که بگوییم متفکران قاجاری حرف‌های نوی می‌زدند که سوغات غرب بود و به همین اکتفا کنیم.

 واقعاً همه‌ی حرف‌های آن عصر از جایی دیگر می‌آمد؟ یعنی هیچ فکری اینجا جاری نبود؟ اگر اساس، اقتباس بود همه یک مدل دست به اقتباس می‌زدند؟ کدام متفکر عجول بود و هر چه را در فرنگ می‌دید عامل پیروزی ملل راقیه می‌پنداشت و کدام یک دست به گزینش می‌زد؟ و اصلاً وقتی می‌گوییم «تفکر غربی» مرادمان چیست؟ کدام متفکر غربی بیش‌تر اثر گذاشته و تأثیرش را چطور می‌توانیم نشان دهیم؟ 

تز کتاب، تحلیل کتاب جای چون و چرای بسیار دارد. اما توصیفش ارزنده است و دقیق. زهرا حاتمی دست کم مطبوعات را حسابی زیرورو کرده و تصویری ساخته از وضع کودکی در این دوره. آنچه درباره‌ی دوره‌ی مشخص محل بحثش می‌گوید دقیق است اما مجبور است به پیش از این دوره هم اشاراتی داشته باشد و این اشارات به گمان من باز ساده‌سازانه است؛ گویی سنتی ایستا وجود داشته -از آغاز تا میانه‌ی عصر ناصری- و بعد از آن است که کم‌کم بادهای غربی می‌وزند و در این صد سال هر روز حرف نوی می‌آید و ایده‌ی تازه‌ای ... در برخورد با این کتاب‌ باید -تا جایی که می‌شود- تحلیل را از توصیف تفکیک کرد و باید مدام به خود یادآور شد که اگر می‌گوییم در عصر ناصری چنین بود و در دور‌ه‌ی رضا شاه چنان شد مرادمان این نیست که از آغاز تا عصر ناصری اوضاع به یک شکل بوده. داریم درباره‌ی وضع کودکی در دوره‌ای صد ساله بحث می‌کنیم نه سر تا ذیل تاریخ.

زهرا حاتمی به مطبوعات توجهی ویژه داشته و این البته به این معنا نیست که به منابع دیگر به کلی بی‌توجه بوده اما به گمانم اگر مثلاً به ادبیات هم نیم‌نگاهی می‌انداخت -‌که جز ژاله قائم مقامی کاری به باقی شعرا نداشته‌- توصیفش از این هم که هست پربارتر می‌شد. وقتی بر تأثیر «متفکران» تأکید می‌کنیم و بعد رسانه‌ای را به جد می‌کاویم که محل ظهور و بروز اینان است -‌روزنامه‌- و به باقی اسناد کمتر توجه نشان می‌دهیم دچار اشکالی روشی شده‌ایم؛ گویی هر طور که هست می‌خواهیم حرفمان را اثبات کنیم.