بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دیپورت: خاطرات پیمان امیری

دیپورت: خاطرات پیمان امیری

دیپورت: خاطرات پیمان امیری

پیمان امیری و 2 نفر دیگر
3.8
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

7

کتاب دیپورت: خاطرات پیمان امیری، نویسنده پیمان امیری.

یادداشت‌های مرتبط به دیپورت: خاطرات پیمان امیری

            مرثیه‌ای بر یک رویای ناتمام
هنوز در خاطرم هست که در آخرین روزهای سال۱۹۹۹ همه مردم جهان منتظر آغاز هزاره سوم میلادی بودند. فیلسوفان معاصر در نظریه‌پردازی‌های خود از پیشامدهای هیجان‌انگیز آینده خبر می دادند، اهالی علم و دانش چشم‌انتظار روزهای پر‌فروغ در عرصه توسعه فناوری‌های نوین بودند و سیاستمداران از گفتگو و بنیان نهادن یک تمدن جهانی سخن می‌گفتند. یک سال از شروع سال نوی میلادی گذشت تا جهان شاهد فرو ریختن برج‌های تجارت جهانی و لشکر‌کشی گسترده‌ی ایالات متحده به منطقه غرب آسیا باشد. گویا حرص و ولعِ آتش جنگ بیش از این طاقت نیاورد تا از خون بی‌گناهان تغذیه کند و شعله‌ورتر شود.
تحمیل دو جنگ و ایجاد ناامنی در سراسر این منطقه برای -به اصطلاح- قدرت‌های جهان کافی نبود و اختلافات طایفه‌ای و مذهبی و دیکتاتوری حاکمان بهانه‌ای شد برای ایجاد یک جنگ داخلی تمام عیار و مباح دانستن خون بیش از 350 هزارنفر در سوریه. 
رسانه‌های اشتراک جمعی که در آغازین روزهای قرن برقراری ارتباط آسان‌تر و با کیفیت‌تر را نوید می دادند، به ابزاری تبدیل شدند برای نشان دادن آنچه حتی خشن‌ترین بازی‌های ویدیویی هم باید برای به تصویر کشیدن آن مجوزهای خاصی را کسب کنند. جهان در بهت و ترس فرو رفت. چشم‌ها نظاره‌گر سیاه‌ترین جنایاتی شد که رسانه‌های غربی با موقعیت‌طلبی آن را آورده اسلام معرفی کردند. حرکت کاروان‌های ماشینی داعش و برافراشتن پرچم‌های سیاه چنان بر چهره‌ی مدعیان صلح‌طلبی و افسانه خواندن وجود دشمن سیلی نواخت که حالا با جدی شدن خطر، نوک پیکان انتقادات را نه به سوی محور مقاومت بلکه به سمت داعش و دیگر گروهک‌های تکفیری نشانه گرفتند. حضور نیروهایی ایرانی دیگر دخالت در امور داخلی یک کشور نبود بلکه حضوری مستشاری و به درخواست دولت وقت سوریه دانسته شد و برای دفاع از مرزهای وطن یک راهبرد ضروری بود. با فروکش کردن آتش جنگ، تنها خاطره‌ها باقی ماندند. 
...
دیپورت خاطرات پیمان امیری است که در ۱۶۲ صفحه به قلم علی اسکندری از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار شده است.
پیمان امیری یکی از جوانان تحصیل‌کرده خطه‌ی کرمانشاه است که به بن‌بست رسیده و نیافتن شغل مناسب او را حسابی کلافه کرده است. او تصمیم می‌گیرد تا مهاجرت کند و در آرزوی رسیدن به آینده‌ای درخشان به ترکیه می رود و سعی می‌کند از آنجا به صورت قاچاق به یونان و سپس آلمان برود. در نهایت با چند مهاجر غیرقانونی دیگر دستگیر می‌شود. پیمان و چند نفر دیگر خود را کُرد عراقی معرفی می‌کنند. نیروهای ترکیه نیز آنها را به معبر باب‌ الهوی در نزدیکی شمال سوریه منتقل می‌کنند و این می‌شود آغاز مکافات این مهاجرت نافرجام. پیمان به دست اعضای گروهک خطرناک جبهه النصره بازداشت می‌شود و چند ماه زندانی می‌شود. خلاصه هم‌بند شدن با اعضای داعش که در آن زمان خیلی آب‌شان با جبهه النصره توی یک جوی نمی‌رفت هم ماجرایی است خواندنی! زندگی با افرادی که مردم دنیا از آنها تنها تصویر سر بریدن، منفجر کردن و شکنجه‌ی قربانیانشان را دیده بودند بی‌شک تجربه‌ای تکرارنشدنی و باور‌نکردنی است. خوشبختانه پیمان از زندان آزاد می‌شود و در طی یک ماراتن نفس‌گیر بوسیله‌ی سربازان مقاومت به میهن بازگردانده می‌شود. کتاب با ضرب آهنگ سریعی آغاز می‌شود. ما با پیمان وارد این مسیر خطرناک و کمتر تجربه‌شده می‌شویم. از رودخانه‌ها و زمین‌های سخت عبور می‌کنیم تا بلاخره سر بر بالین گرم و نرم آزادی و موفقیت بگذاریم اما پُتک حقیقت و باتوم ماموران یونانی و خشونت نیروهای ترکی ما را به خود می‌آورد اما پیمان مصمم است تا به مسیر خود ادامه دهد و به کشور بازنگردد... 
...
صادقانه می‌گویم که زبان روایت شاید در ابتدا معمولی و متوسط به نظر برسد ولی با توجه به اینکه نویسنده سعی کرده است لحن مستندگونه کتاب را حفظ کند و این اولین تجربه‌ی خاطره‌نویسی اوست خیلی نمی‌توان به او خرده گرفت. در ضمن این زبان خاطره‌گویی به نوعی یادآور لهجه‌ی شیرین کُردی آقای نوری سریال نون.خ است و کمی از تلخی و حجم سیاه اتفاقاتی که برای پیمان می‌افتد را کم می‌کند.  از سریال‌های ایرانی حرف به میان آمد گمان کنم بیشتر ما ایرانی‌ها سریال پایتخت ۵ و ماجرای مسافران ترکیه که سر از سوریه در آوردند را دیده‌ایم. حتی تصور اینکه یک ایرانی با هزار امید و آرزو بخواهد راهی اروپا شود اما سر از زندان‌های مخوف جبهه النصره در آورد، با داعشی ها شطرنج بازی کند و جرات نکند حتی کوچکترین اشاره‌ای به ایران و مذهب خود کند، نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند. 
مشکل کتاب اما بیان جزییات فراوان انتقال او از سوریه به پایگاه‌های امن محور مقاومت است که خیلی مخاطب را در متن خاطرات و موقعیت کم‌نظیری که آقای امیری از سر‌ گذرانده قرار نمی‌دهد و از ضرب آهنگ خوب فصل‌های ابتدایی می‌کاهد. آشفتگی‌ خاطر و حس خاصی که کتاب به ذهن و روان‌ خواننده منتقل می‌کند بیشتر مرهون تصاویر ذهنی ما از جنایات داعش و فضای رعب‌انگیزی است که این گروه یاغی در سالیان نه چندان دور ایجاد کرد. توضیحات نویسنده‌ی اثر- که مطالب زیادی بواسطه امنیتی بودن از کتاب حذف شدند- نیز در این زمینه قابل تامل است. من به شخصه انتظار داشتم در موقعیت زندان اطلاعات بیشتری از عقاید، افکار و روحیات تکفیری‌ها بدست بیاورم اما همانطور که آقای امیری در یکی از مصاحبه‌ها توضیح دادند، ایشان در آن زمان سختی‌های زیادی را متحمل شدند و خاطرات واضحی از آن ایام به یاد ندارند.
...
خاطره تا وقتی یک مفهوم ذهنی است که دیگر امکان تحقق آن وجود نداشته باشد اما وقتی هنوز با تحرکات بقایای داعش در سوریه، عراق و اخیراً در افغانستان مواجه هستیم باید هشیار باشیم که شاید بازوی عملیاتی این گروهک قطع شده باشد اما ایدئولوژی و عقاید آنها طرفدارانی دارد. مطالعه این کتاب را به افرادی که می خواهند از زاویه‌ای نو ادبیات داستانی مربوط به گروهک های تکفیری را پیگیری کنند، توصیه می‌کنم.
این متن در مجله‌ی شیرازه کتاب منتشر شده است
سیدعلی مرعشی پور- آذر۱۴۰۰