معرفی کتاب هزارتوهای بورخس اثر خورخه لوئیس بورخس مترجم احمد میرعلایی هزارتوهای بورخس خورخه لوئیس بورخس و 1 نفر دیگر 4.4 10 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 15 خواهم خواند 33 ناشر کتاب زمان شابک 9646380166 تعداد صفحات 296 تاریخ انتشار 1379/12/14 نسخههای دیگر نشر کتاب زمان توضیحات کتاب هزارتوهای بورخس، نویسنده خورخه لوئیس بورخس. فهرست برترین آثار ادبیات پست مدرن ادبیات آمریکای لاتین ادبیات کلاسیک ادبیات داستانی دهه 1960 میلادی جایزه میگل دو سروانتس مجموعه داستان ادبیات آرژانتین شعر ادبیات پست مدرن پستهای مرتبط به هزارتوهای بورخس کتابخانهٔ بابل 1403/5/23 کتاب بورخس 2 53 بهخوان 1401/3/24 من همیشه تصور کردهام که بهشت نوعی کتابخانه خواهد بود؛ 14 ژوئن، سالمرگ بورخس 0 16 یادداشتها محبوبترین جدیدترین احسان رضایی 1401/2/14 میدانم کتاب مدتی است تجدید چاپ نشده، اما باز هم میارزد که بروید و از کتابخانه یا از دوستان قرضش بگیرید و بخوانید. بورخس، این دانای آرژانتینی، با اینکه نیمی از عمرش را در تاریکی گذراند و نابینا شد، اما اسطوره کتابخوانی است. او چندین زبان میدانست و با ادبیات بیشتر ملتها آشنا بود و این غور مداوم او در ادبیات ملل، باعث شده تا داستانهایش چندفرهنگی باشد. مثلا در همین مجموعه «هزارتوهای بورخس»، یک داستان درباره ابنرشد، فیلسوف مسلمان داریم، یک داستان با عنوان «تقرّب به درگاه المعتصم»، یعنی خلیفه عباسی و یک داستان هم با الهام از یک آیه قرآن (داستان «ابنحقان بُخاری و مرگ او در هزارتوی خود»). بورخس در این داستانهای کوتاه، درباره همه مشغلههای ذهنی بشر حرف زده است، چیزهایی مثل زمان، سرنوشت و کمارزشی زندگی. بازیهای ذهنی او در این داستانها، هر خوانندهای را حیرتزده و شیفته میکند. داستان مردی که گذشتهاش را تغییر میدهد (داستان «مرگ دیگر»)، مردی که عمر جاودان پیدا میکند و از آن خسته میشود («جاودانگان»)، مردی که در خواب جوانی را میآفریند و بعد میفهمد که خودش هم مخلوق یک رویاست («ویرانههای مدوّر»)، ... همگی از نوعی هستند که بعد از خواندنشان هم توی سر خواننده ادامه پیدا میکنند. بخصوص که مرحوم احمد میرعلایی هم با هنرمندی تمام همه این ماجراها را ترجمه کرده و انگار متنی کاملا آشنا و ایرانی در پیش رویمان هست. اما این همه ماجرا نیست، هنرمندی بورخس جایی است که در داستانهایش به کتابها و نویسندگان محبوبش ارجاع میدهد. بورخس طوری درباره کتابهایی که خوانده حرف میزند، که میخواهید از غصۀ نخواندن آن کتابها بمیرید. این، کتابی است در ستایش کتابها. https://t.me/ehsanname/2195 2 29 طاها ربانی 1402/5/28 شعرهای کتاب را نخواندم، همین طور مقالهی هوشنگ گلشیری را، که به نظرم رسید نام گلشیری بیش از آن بر مقاله سنگینی میکند که بتواند بازتابدهندهی بورخس باشد. داستانهای ابتدایی کتاب من را گرفت در حالی که داستانهای انتهایی، حسی شبیه به کتاب الف به من میداد و همان طور که در توضیحاتِ هنگام خواندن نوشتهام، کتاب الف را دوست نداشتهام. مطمئن نیستم که این امر به خاطر کیفیت خود داستانها بوده باشد، شاید شهوت تمام کردن کتاب و اضافه کردن آن به آمار کتابهای خواندهشدهام باعث شده که چندان غرق فضای داستانهای انتهایی نشوم. البته چند تا از داستانهای این کتاب، در کتاب الف هم آمده است و بنابراین معلوم میشود که تاثیر داستانها در زمان خواندن هر دو کتاب بر من یکسان بوده است. در چند تا از داستانهای ابتدای کتاب، چرخشی بزرگ در انتهای داستان اتفاق میافتد. مثلا در یکی مشخص میشود که صاحبان چاقو نبودهاند که با یکدیگر جنگیدهاند، بلکه خود چاقوها بودهاند که از همدیگر نفرت داشتهاند و صاحبانشان را واداشتهاند تا آنها را به جنگ با یکدیگر بیندازند. یا در یکی دیگر معلوم میشود قهرمان داستان، موقعیت خودش را در داستان عوض کرده چون از خیانتی که در حق دوستش کرده، شرمنده است. در داستانهای انتهایی هم چرخشهایی وجود دارد، اما این چرخشها آن قدری که چرخشهای داستانهای اولی جذاب است و به کمک داستان میآید، قابل درک نیستند. آخر این داستانها میشود یک «خوب که چی؟» گذاشت. شاید هم به خاطر این باشد که داستانهای انتهایی خیلی ذهنی میشوند در حالی که داستانهای ابتدایی عینیتر و بیرونیتر هستند. مثلاً الان که دارم دوباره به داستان ظاهر نگاه میکنم، حتی با خواندن بخشی از خطوط داستان هم اصلاً یادم نمیآید که منظور داستان چه بود یا در مورد چه داشت حرف میزد. اما مثلاً داستان مزاحم کاملاً قابل تصور و عینی است. 0 0