بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

احیای علوم سیاسی

احیای علوم سیاسی

احیای علوم سیاسی

3.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

4

کتاب احیای علوم سیاسی، نویسنده حسین بشیریه.

یادداشت‌های مرتبط به احیای علوم سیاسی

            تفاوت زبان میان روش‌های تفکر؛ سخت شدن زبانِ مکالمه و درگیری در دعواهای قدیمی و تکراری!


0- شایان به ذکر است که نام حسین بشیریه در علوم سیاسی را یک تریلی نمی‌تواند بکشد و این حقیر سراپا تقصیر، به ضرورتِ این زندگیِ سراسر عذاب است که مجبور به این خبطِ بزرگ، نقد استاد، شده است. باشد که مارکس ما را ببخشاید!

1- اول خلاصه‌ای از ایدۀ اصلی کتاب را به زبان خودم بگویم: دانش سیاسی نباید غیرسیاسی باشد. این کلام شاید بی‌معنا یا حتی مهمل باشد. اما بر اینگونه که بشیریه در این نوشته نشان می‌دهد، در دوره‌ای تبِ علمی‌سازیِ علوم و سیطرۀ پوزیتیویسم در علوم اجتماعی داغ می‌شده است، علم سیاست از سیاست تمام تهی شده است. یعنی علمی شده است صرفا در بند توصیف و تبیین و خالی از ارائه راه‌حل برای نیل و حرکت به سوی مقصودِ سیاسی. یعنی علمی بی‌آزار و بدون یک وجه دستوری/ایجابی. البته این دوری از غایت‌مندی در سیاست، یک‌شبه و با نفوذ پوزیتیویسم نبوده است، بلکه با دگردیسی‌ها و تغییراتی که از سنتِ دیرینِ سیاست [یا همان «حکمتِ دیرینِ سیاست»] (بخوانید افلاطون/ارسطو و حتی حکمای سیاسی روم باستان مانند سیسرو)،مشخصا در عصر رنسانس و روشنگری با ایده‌های فلاسفۀ سیاسی مانندِ هابز، ماکیاولی و ژان ژاک روسو و...، جهان دانش سیاست از غایت‌مندی و هدف‌مندی تهی شده است و پوزیتیویسم صرفا ماشه را چکانده است.
به نظرم زیرعنوانِ کتاب، «گفتاری در پیشۀ سیاستگری» و استفاده و جعلِ «سیاستگری» خیلی حرف‌ها در خود دارد. معمولا سیاستگذاری، سیاست، علم سیاست، دانش سیاست و سیاست‌ورزی و... کاربرد دارد و لفظ سیاستگری تاحدی کم کاربرد و نامانوس است. به نظرم دلیل استفاده بشیریه از این لفظ همین است که می‌خواهد بروی لفظی تاکید کند که آلوده به برداشت‌ها و انباشتۀ یکسری متن نباشد تا بر این لفظ معنیِ خود را تحمیل (به معنای مثبت) کند. خلاصه این لفظ به وجهی از سیاست اشاره دارد، که سودای تغییر دارد. سودای ساخت جامعه آنگونه که باید. تاکید بروی «بایدها» و خیر است. اینجاست که ارجاع نخستین این کتاب با یکی از مشهورترین گزاره‌های مارکس که از تز یازدهمِ «تزهایی دربارۀ فوئرباخِ» آمده است معنا پیدا می‌کند: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه‌های گوناگون تعبیر کرده‌اند. مسئله اما بر سر دگرگون کردن جهان است».
برای بیشتر و بهتر فهمیدنِ کتاب، طبیعی است که باید بشینید خودِ کتاب رو بخونید!
2- نقدِ کتاب به علم سیاست و بی‌غایت شدن آن، به نظرم بسیار قابل تامل است، اما متاسفانه این اثر یک وجه مهم فعالیت‌های اثباتی و به بیانی علمی که در علوم اجتماعی صورت پذیرفته است را در نظر نمی‌گیرد، و آن «مفید بودنِ» این مطالعات است. یعنی خلاصه نویسنده، با اشاره به روش‌شناسی و بی‌غایتی هدفندِ علم پوزیتیو، به نحوی این سنتِ را نشان می‌دهد که گویی هیچ نیست که نمی‌توان از آن یاد گرفت. مشخصا فرض کن همین یک فقرۀ سادۀ توسعه ابزار آماری و سنجی که این علوم پازیتیو  و سنتِ آکادمیکی که خلق کرده اند، کاری کرده است که بشیریه در گفتار آخر این کتاب بتواند به یکسری مطالعه تطبیقی و آماری در مورد قیاس دو کشور و دولت-رفاه‌های مختلف ارجاع بدهد. خلاصه یه ذره خصمانه بود نگاهِ بشیریه به این سنتِ علمی، و یه ذره بیشتر می‌شه همدلانه باهاشون برخورد کرد. 
3- یک جذابیتِ یکتا که این کتاب برایم داشت، نخِ تسبیحِ رواییِ آن بود. شاید اصطلاحِ جعلیِ «نخِ تسبیحِ روایی» برای یک اثر علمی و مثلِ آن نامانوس باشد؛ توضیح می‌دهم. خواننده، می‌تواند با مطالعۀ این کتاب، به نوعی یک تاریخِ بسیار مختصر فلسفۀ سیاسی را خوانده باشد، یعنی از ارسطو/افلاطون گرفته، تا فارابی ابن‌سینا و عنصرالمعانی کیکاوس، از ماکیاولی و روسو تا هابرماس و پوزیتیویست‌های قرن20، همگی در این کتاب هستند، اما با یک نخِ تسبیح، و آن نخ تسبیح، تمام ان گذار و شرحی بود که در بالا دادم، ماجرای دگردیسی علم سیاست، از علمی غایتمند به علمی صرفا در پیِ تبیین. این‌گونه از آثار را که غرضمند و برنامه به سراغ تاریخ می‌روند و تاریخ را به صلابه می‌کشند تا ایدۀ خود را از دل آن بیرون بکشند را دوست دارم. خیلی می‌شه در مذمت این نگاه گفت، اما خب، فعلا می‌خوام از خوبی‌هایش گفته باشم.
4- یک نکتۀ مهم در این کتاب/گفتار از بشیریه این است که در جای جای، از مقدمه تا بدنه و موخره کتاب، بشیریه بسیار تاکید دارد که این یک اثر تحقیقی نیست و بسیاری از ظرایف آکادمیک ضروری در این اثر رعایت نشده است. یعنی اگر این کتاب می‌خواست در تک تک ادعا و گزاره‌های خود، دقت آکادمیک داشته باشد، حداقل باید اثری خلق می‌شد، 4برابر حجمِ فعلی که مغایر است با هدفِ بشیریه. بشیریه در این کتاب قصد داشته است که صرفا انذار بدهد و اذهان را متوجه مسئله مهمی بکند و زمین نقد و بررسی را باز کند (برای همین باید این اثر را نقد کرد. نقدِ این کتاب، کمک به بسط گفتمانِ مدنظرِ آن دارد به نظرِ من).
البته یک فصل از این اثر غیرتحقیقیِ بشیریه، به خروارها کاغذهای تلبار شدۀ دریوزگان علم که در اطراف و اکناف به کرات دیده می‌شود، می‌ارزد!
5- یک نقدم به کتاب این است که وقتی از بازار، علم اقتصاد و... حرف می‌زد، خیلی حرف جدیدی نداشت برای کسی که اندکی با این مباحث درگیر شده است. البته همین امور ابتدایی را برخی از اساتید اقتصاد، خیلی درک نمی‌کنند، ولی خب، بداعت حرف‌های بشیریه خیلی جالب نبود برایم. اصلا این سری نقدها به اقتصاد، به نظرم خیلی کار نمی‌کند، شاید باید طرحی نو در انداخت با ریشه داشتن در هر دوی این دیسیپلین‌ها! تفاوت‌ زبان!
6- ولی بشیریه معلمی کم‌نظیر است. اصلا جوری در یک پاراگراف/یک صفحه، کلان ایده‌های متفکرها را شرح می‌دهد که مخاطب کپ می‌کند از این حجم از شفافیت و اختصار. الحق و الانصاف که کارش درسته!
          
            از متن کتاب:

‌
نخستین پرسشی که در دانش سیاست تجویزی پیش می‌آید این است که آیا میان نوع نظام سیاسی یا شیوۀ حکومت در هر کشوری و بهزیستی مردم آن کشور رابطه‌ای هست، یا اینکه نوع نظام سیاسی از این حیث اهمیتی ندارد؟ بهزیستی مفهوم گسترده‌ای است که شامل سطح بالای تندرستی و شادزیستن و توزیع عادلانۀ دارایی و پاسداری از حقوق افراد و گروه‌های بزرگ و کوچک و پاسخگویی حاکمان به شهروندان و بسیاری نمایه‌های دیگر می‌شود. اصولاً دولت‌ها چه از طریق انتخابات و چه از طریق انقلاب و براندازی یا کشورگشایی به قدرت برسند، به نام چنان آرمان‌ها و اهدافی حکومت می‌کنند. پاسخ به این پرسش بدیهی و مثبت است و عالم و عامی هر دو در این باره هم‌داستان‌اند. آشکار است که شیوۀ زندگی مردم در سایۀ مرام‌ها و نظام‌های سیاسی گوناگون یکسان نبوده است. ازاین‌رو مقایسه و مطالعۀ تطبیقی نظام‌های سیاسی، به‌ویژه از این حیث، معنا و اهمیت پیدا می‌کند. حتی اندیشمندانی که حکمت سیاسی کهن را وارونه ساختند و نظم و امنیت را غایت اصلی حکومت شمردند نیز بر اهمیت بهزیستی و عدالت و اخلاق، دست‌کم به‌منزلۀ ابزار و دستاویز، تأکید می‌گذاشتند.