معرفی کتاب طلسم سنگ اثر حسن حسینی

طلسم سنگ

طلسم سنگ

3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9780644718660
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1391/1/1

توضیحات

        کتاب حاضر شامل مجموعه ای مرکب از شعر و نثر گذشته و امروز درباره ی حماسه کربلا می باشد که در 10 عنوان مجزا ارائه شده است. محتوا و مفهوم نوشته های عاشورایی نگارنده در بر گیرنده ی مطالبی است چون: جاودانگی و ماندگاری نام کربلا در عرصه جهان، شیفتگی و عشق به شهادت در رکاب امام حسین(ع)، بیان گریه و اندوه بر خیمه گاه امام حسین(ع) در شامگاه عاشورا، تصویری بر شهادت حر و مردانه جنگیدنش، گرامی داشت پیرترین شهید کربلا حبیب بن مظاهر، به یاد سقای کربلا و دستهایی که ناجوانمردانه از بدنش جدا شد، تصویر نامه ای از شهادت حضرت عباس(ع)، تنهایی و بی یار و یاور ماندن امام حسین(ع) پس از شهادت یارانش، به یاد دردها و صبوریهای شیرزن کربلا حضرت زینب(ع)، به یاد چهارمین امام حضرت امام سجاد(ع)، اسیری و گرسنگی اهل بیت امام حسین(ع) از کربلا تا هفت منزل، خون بهای امام حسین(ع)، ادامه راه حسین(ع) و جهان شمولی درس آزادگی و جهاد در راه خدا.
      

یادداشت‌ها

          به نام او

یکی از کتابهایی که سال‌ها در کتابخانه‌ام بود و نخوانده بودمش؛ «طلسم سنگ» سیدحسن حسینی بود.
گفتم به‌عنوان آخرین کتاب عاشورایی در محرم و صفر امسال بخوانمش کتاب خوب و خوش‌خوانی بود. سید در چندین قطعه ادبی از عاشورا و عاشوراییان گفته. هر قطعه شامل نثر و شعر است، شعرهایی که یا خود سروده یا به‌فراخور موضوع از دواوین شعر فارسی نقل کرده. انتخاب شعرها حرف ندارد و به این خاطر هم که شده بد نیست کتاب را بخوانید فقط یک نکته درباره نثر کتاب بگویم و عرضم را تمام کنم. من از سید نثرهای فراوانی خوانده‌ام، نمونه تام و تمامش کتاب «سکانس کلمات» است که نشر نی آن را منتشر کرده. سید هروقت متمایل به نوشتن نثر ادبی می‌شود با افراط در به‌کارگیری آرایه‌های ادبی نثر خود را مصنوعی می‌کند و هرگاه آزاد و ارتجالی می نویسد نمونه زیبایی از نثر معاصر عرضه می‌کند این کتاب هر دو نمونه را در خود دارد.
و اما یک رباعی زیبا از سید که من تنها در این کتاب دیدم و به یادم نمی‌آید که آن را در مجموعه شعری از او دیده باشم، البته ممکن است که اشتباه کنم، رباعیی زیبا در منقبت حضرت ابالفضل العباس (ع):

هیهای ستمگران به گردون می‌رفت
از چشم زمین و آسمان خون می‌رفت
بر خاک فتاده بود سردار فرات
ماه از شب خیمه‌گاه بیرون می‌رفت.
        

8