بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

هویت ایرانی و زبان فارسی

هویت ایرانی و زبان فارسی

هویت ایرانی و زبان فارسی

4.4
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

14

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

زبان فارسی از آغاز دوران اسلامی تا عصر مشروطیت تحولاتی عمده داشته که زمینه ساز زبان فارسی تکامل یافته امروزی است. در این کتاب نقش سه گروه : اهل دیوان ، روحانیت و عرفا از زاویه ای اجتماعی و کارکرد ملی آنها بررسی و روشن می شود.

یادداشت‌های مرتبط به هویت ایرانی و زبان فارسی

            شاهرخ مِسکوب یکی از نویسندگان برجسته ایرانی بود که متذوقانه به مسائل مختلف تاریخ و فرهنگ و زبان ایران پرداخت و آثار درخشانی از خود به جا گذاشت. نثر مسکوب که مانند مَثل «ماء مَسکوب» در قرآن کریم، جاری، ریزان و زلال است یکی از شاخص ترین ویژگی های آثار اوست که همه آنها را خواندنی میکند و باعث میشود هجده سال پس از فوت وی نوشته هایش هنوز مخاطبان جدی داشته باشد.
مسکوب در اثر پژوهشی خود با نام «هویت ایرانی و زبان فارسی» که اولین بار به صورت یک سخنرانی در انجمن فرهنگی ایرانیان ساکن اتریش ارائه شد، جنبه های مختلف وابستگی هویت مردم ایران به زبانشان را واکاوی کرده است.
او معتقد است سه دسته از اقشار مردم نقش تعیین کننده ای در ساختن این رابطه، اعم از وابستگی یا گسستگی، داشته اند. این سه قشر اهل دیوان، اهل دین و اهل عرفان هستند که سه بخش اصلی کتاب مورد نظر را تشکیل میدهند. مسکوب در فصل نخست کتابش نسبت «ملیت ایرانی و رابطه آن با زبان و تاریخ» را بررسی میکند و مهم ترین مشکل پژوهش های تاریخی را جستجوی یک علت برای هر مسئله تاریخی عنوان میکند: 

در جست وجوی جریانها و حادثه های تاریخی دنبال یک علت گشتن گمراه کننده است. به این دلیل ساده که علت رویدادها منشاء چیزهای گوناگون، متعدد و خیلی وقتها حتی متناقض است، علل متفاوت و مختلفی که گاه به نظر می رسد که یکدیگر را نفی میکنند. در اینجا باید انگیزه های متفاوت را در نظر گرفت از انگیزه های دنیایی و شخصی خدمت به حاکمان جدید، مقام و مال یا گذران روزانه گرفته تا فرهنگ دوستی و عشق به حقیقت، تا محیط فرهنگی سرآغاز تمدن اسلام و عطش دانستن و آگاهی، نیاز یک قوم کهن ولی، مغلوب به ماندن. 

مسکوب همین روش را پیش میگیرد و سعی میکند وابستگی دو وجه پژوهش خود را از جنبه های مختلف بررسی کند. او اگرچه ادعایی مبنی بر اینکه بحثش کاملا علمی باشد ندارد اما با این مقدمه نشان میدهد که تلاش دارد عوامل مختلف را از قلم نیندازد و نتایج را در یافته های خودش منحصر نکند. او به دنبال عناصری میگردد که پس از فتح ایران توسط مسلمانان، هویت ایرانی را برای ساکنان این فلات باقی نگاه میدارد. آن عناصر به نظر مسکوب تاریخ و زبان هستند:

تنها در دو چیز ما به عنوان ایرانی از مسلمانهای دیگر جدا می شدیم؛ در تاریخ و زبان؛ و درست بر همین دو عامل هویت ملی یا قومی خودمان را بنا کردیم یکی (تاریخ)، پشتوانه، توشه راه و تکیه گاهمان بود و دیگری (زبان)، شالوده، پایگاه و جان پناه و حصاری که در آن ایستادیم.

سپس بخش اصلی کتاب که به بررسی اهمیت زبان فارسی در حفظ هویت ایرانی اختصاص دارد آغاز میشود. چرا زبان برای حفظ هویت یک ملت این اندازه اهمیت دارد؟ زیرا زبان محمل اندیشه است. برای اینکه مردمی از اقوام مختلف صورتی یگانه و همحسی بیابند زبان بهترین وسیله است.
مسکوب در نگاه به نقش اهالی دیوان به نقش شاهنامه ها (پیش و پس از شاهنامه فردوسی) اشاره میکند و مینویسد:

شاهنامه ها برای ما کار این فرهنگ گذشته و در عین حال زنده را می کرد. خاطره ها و یادگارهای قوم ایرانی را که در عین حال سرچشمه عواطف مشترک هم هست، در خود نگه میداشت قوم بی خاطره، مثل آدم بی حافظه است. این شاهنامه ها نمیگذاشتند ما مثل پیرمردهای بی سابقه، مثل آدمهای از زیر بته درآمده، بین گذشته و آینده هاج و واج بمانیم؛ ما را در مکانی از زمان جا می دادند. 

در بخش سوم کتاب که نسبت بین علمای دینی با زبان فارسی را میکاود مسکوب معتقد است علما اصالت را به زبان عربی که زبان دین و وحی بود میدادند و فقط به ضرورت ارشاد عامه مردم از زبان فارسی بهره میگرفتند و نهایتا در بخش پایانی کتاب مسکوب نقش عرفا در ترویج و استحکام زبان فارسی را مهم ارزیابی میکند. چکیده

"با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی، و ترک، ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جان پناه زبان فارسی نگه داشتیم "

...

من در مجموع از کتاب خیلی استفاده بردم اگرچه شاید کسانی که مطالعات گسترده تر در زمینه تاریخ و هویت ایرانی داشته باشند مطالب تکراری زیاد یا حتی تحلیل های ساده ای در کتاب ببینند. 
تنها یک نکته به ذهنم میرسد. مسکوب برای بررسی سیر تطور نثر فارسی و این که چطور ما ایرانیان هویتمان را توسط نثرمان محافظت کردیم سراغ سه قشر میرود. روحانیان و دیوانیان و عرفا. اما یک قشر از این دایره برکنار میمانند. آن هم شاعران. یعنی نه حتی شاعر دیوانی. شاعر به ما هو شاعر. شاعری که شغلش شعر گفتن برای ختنه سوران حاکم باشد نه. شاعری مثل عنصری ونظامی نه. شاعر بی دیوان و دستگاه. اخوان ثالث در مقدمه یکی از کتابهایش (گشتم ولی نیافتم کدام کتاب) خاطره ای نقل میکند که یک شب مجبور میشود در یکی از دهات خراسان بماند. فردا میزبان چند نفر را می آورد و میگوید اینها شنیده اند شما شاعر هستید و میخواهند شعرهایشان را برایتان بخوانند. اکثرا شعرهای بندتنبانی و تک و توکی مستعد! خبر این دیدار که میپیچد فردا سه چهار نفر میشوند سی چهل نفر و یکهو اخوان حیرت میکند که ما در دهات خراسان این همه شاعر بی دفتر و دیوان داشتیم و نمیدانستیم؟! این خاطره را شاعر می آورد که بگوید شعر در اذهان مردم زنده میماند ولو مکتوب نشود.
یک دلیل دیگر برای دفاع از حرفم بیاورم. منطق الطیر تصحیح دکتر شفیعی را میخواندم متعجب میشدم از این همه ارجاع شفیعی به ادبیات عامه نیشابور که اگر عطار فلان کلمه را این گونه ضبط کرده اشتباه نیست و هنوز در فلان دهات این کلمه این گونه رایج است.
بنابراین اگر یک نگاه اتمیستی داشته باشیم امکان ندارد نثر فارسی را فارغ از شعر فارسی بررسی کنیم. برخی کلمات و تعابیر فقط در زبان عوام حفظ شده اند . مسکوب کاملا اینها را نادیده گرفته

.
<a href="mehrnews.com/x33VQ9"> 
یادداشت بنده بر این کتاب را در خبرگزاری مهر بخوانید </a>