بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Spare

Spare

Spare

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

It was one of the most searing images of the twentieth century: two young boys, two princes, walking behind their mother’s coffin as the world watched in sorrow—and horror. As Princess Diana was laid to rest, billions wondered what Prince William and Prince Harry must be thinking and feeling—and how their lives would play out from that point on. For Harry, this is that story at last. Before losing his mother, twelve-year-old Prince Harry was known as the carefree one, the happy-go-lucky Spare to the more serious Heir. Grief changed everything. He struggled at school, struggled with anger, with loneliness—and, because he blamed the press for his mother’s death, he struggled to accept life in the spotlight. At twenty-one, he joined the British Army. The discipline gave him structure, and two combat tours made him a hero at home. But he soon felt more lost than ever, suffering from post-traumatic stress and prone to crippling panic attacks. Above all, he couldn’t find true love. Then he met Meghan. The world was swept away by the couple’s cinematic romance and rejoiced in their fairy-tale wedding. But from the beginning, Harry and Meghan were preyed upon by the press, subjected to waves of abuse, racism, and lies. Watching his wife suffer, their safety and mental health at risk, Harry saw no other way to prevent the tragedy of history repeating itself but to flee his mother country. Over the centuries, leaving the Royal Family was an act few had dared. The last to try, in fact, had been his mother. . . . For the first time, Prince Harry tells his own story, chronicling his journey with raw, unflinching honesty. A landmark publication, Spare is full of insight, revelation, self-examination, and hard-won wisdom about the eternal power of love over grief.

یادداشت‌های مرتبط به Spare

            این کتاب چهارصد و ده صفحه‌ای تماما زندگی نامه است. تنها کتابی که توانست اشک من را در آورد، زمانی که پرنس هری از مادرش می‌گفت. او در این کتاب زندگی خود را از کودکی تا مرگ مادربزرگش(ملکه‌ی انگلستان) تعریف می‌کند. گاهی خواندن این روایت‌ها خنده به لب خواننده می‌آورد و گاهی اشکش را جاری می‌کند! گاهی خواننده عصبانی می‌شود و گاهی بی‌حوصله، اما در هر صورت روایت به شکلی است که نمی‌تواند کتاب را کنار بگذارد. 

متاسفانه راهی برای راستی‌آزمایی وجود ندارد. می‌دانیم که طبق پروتکل خاندان سلطنتی، هیچ‌یک از اعضایی که پرنس هری نام آن‌ها را به میان آورده همانند برادر، پدر و ... حتی اگر بخواهند نیز اجازه‌اش را ندارند که در برابر کتاب لب به سخنی بگشایند! زیرا پروتکل‌ها می‌گویند اعضای خاندان سلطنتی حق گله، شکایت و اعتراض ندارد و تنها باید سکوت کنند چون اگر هر عکس‌العملی نشان دهند به این معنی است که چیزی در حقیقت وجود داشته که حال آن شخص در حال ترمیم و اصلاح آن است.

همان‌طور که پیشتر نوشتم راهی برای راستی‌آزمایی نیست اما من به عنوان یک انسان دوست دارم پرنس هری را بابت تجربه‌هایش در زندگی در آِغوش بگیرم. شاید حرف‌های او گویای این باشد که هیچ‌کس در دنیا به اندازه‌ی او زجر نکشیده اما از نظر من او حتی یک هزارم سختی‌های من را نکشیده، ولی با همه‌ی این‌ حرف‌ها معتقدم روح او از همان دوران کودکی خرد شد، درست آن زمانی که پدرش از مادرش بابت هدیه دادن جانشین و یک زاپاس به او تشکر کرد. بله، یک زاپاس.

من اهل خواندن زندگینامه، سفرنامه و کتاب‌های این چنینی نیستم. در خصوص پرنس هری در ذهنم سوال‌هایی وجود داشت از جمله‌ی این‌ها که: «چرا به ارتش بریتانیا پیوست؟»، «در افغانستان چکار داشت؟»، «چطور مگان را پیدا کرد؟»، «چرا از خاندان سلطنتی جدا شد؟» و ... که برای رسیدن به این سوال‌ها کتاب را مطالعه کردم. او به سوال‌های من پاسخ کامل و واضحی داد که به همین جهت از خواندن این کتاب راضی و خوشحالم.