جزئیات فعالیت
6 روز پیش
هدفم از خرید این کتاب همین یه فصل _ادبیات داستانی آمریکای لاتین در قرن بیستم: از منطقهگرایی تا مدرنیسم_ بود. قبلا خونده بودمش و چون قصد خوندن این کتاب رو به طور کامل نداشتم توی یکی از گزارش پیشرفتهای کتاب یانگون منتشرش کردم، الان که کتاب رو کامل خوندم اینجا منتشرش میکنم: علاقهام به ادبیات داستانی آمریکای لاتین با خوندن از دورفمن و مجموعه داستانهای کوتاه آمریکای لاتین _که گردآورندهاش همین آقای اچهوریا(یا اچِوارّیا) است_ برانگیخته شد. ادبیات آمریکای لاتین تا دهه ۱۹۳۰ در قبضه شعر بود و همتایی برای شاعرانی مثل نرودا وجود نداشت. در این دهه و دهه بعد ادبیات داستانی آمریکای لاتین شروع به رشد کرد. با ظهور نویسندگانی مانند روبن داریو، اوراسیو کیروگا_ که آغازگر رمانِ 'نووِلا دِ لا تیِّرا(رمان زمین)' بود_، سارمیِنتو و... سبک رمان زمین در صدد کشف هویت فرهنگی هر کشور و نیز هویت فرهنگی کل آمریکای لاتین بود. خیلی زود چهرههای آکادمیکی، به تبعیت از اکتاویو پاز و هزارتوی تنهاییاش شروع به مقالهنویسی در این باب کردند. پیشروان این جریان هویتگرا سه نویسنده بودند: ریکاردو گوئیرالدِس، خوسه ائوستاسیو ریورا و رومولو گایِگوس. رمان دونیا باربارا بهترین نوع رمان نوولا د لا تیرا است. مقارن با این سبک رمان، رمان برخاسته از انقلاب مکزیک شکل گرفت، این سبک رمان که دربارهی انقلاب است تا دههی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ همچنان منتشر میشدند. هر چند این رمانها از الگوی رئالیسم قرن نوزدهمی پیروی میکردند، اما خواهناخواه جنبهی حماسی هم داشتند. بهترین رماننویس انقلاب مکزیک، ماریانو آسوئلا است که کتاب فلکزدهها یکی از کلاسیکهای ادبیات آمریکای لاتین است. با این همه رئالیسم قرن نوزدهمی برای رمان آمریکای لاتین دست و پا گیر بود _برای خواندن علل این مسئله رجوع کنید به کتاب_ و راه خروج از این تنگنا این بود که بگذارند صدای آدمهای عجیبوغریبی که توصیف میکنیم طنین بیندازد تا متن پر شود از رفتارهای غریب و تضادها و قیلوقال این آدمها. میگل آنخل آستوریاسِ گواتمالایی و آلِخو کارپانتیه کوبایی دقیقا همین کار را کردند. نوآوریهای آستوریاس تقریبا همزمان بود با نوآوریهای پنج نویسنده که _به حق_ پیشگامان جنبش بوم در آمریکای لاتین ۱۹۶۰ قلمداد میشوند: خورخه لوئیس بورخس، آلِخو کارپانتیه، خوئان کارلوس اِونِتی، آئوگوستو روئا باستوس و خوئان رولفو. نوعی تاثیر بورخسی بر این نویسندگان مشهود است: جان بارت، خولیو کورتاسار، کارپانتیه، گابریل گارسیا مارکز، ایتالو کالوینو، اومبرتو اکو، موریس بلانشو، میشل فوکو، ژرار ژنت و ژاک دریدا. این تاثیر بورخسی به شبب شیوهی خاص بورخس در خواندن آثار کلاسیکی چون آثار هومر و دانته و سروانتس حتا شامل گذشته هم میشود. شکاکیت ظریف و بازیگوشانه و کنایهآمیز همراه با شیفتگی معماها و پازلها و هزارتوهای گیجکننده و نیز کشش به ژانرهای فرعی، چون داستانهای کارآگاهی، همگی از بارزترین مولفههای سبک بورخس و شیوهی تفکر اویند. با کنار هم قرار گرفتن این عناصر، نظریههایی دربارهی خواندن و نوشتن به دست میآید که جان بارت آنها را ذیل پستمدرنیسم میگذارد. بورخس در ۱۹۶۱ مورد توجه جهانیان قرار گرفت، دو سال قبل از آغاز جنبش بوم با کتاب لیلیبازی اثر کورتاسار. وجه افتراق بورخس با کورتاسار و نویسندگان دیگر سیاست بود، و به خصوص حمایت آنها(نویسندگان غیربورخس) از انقلاب کوبا که پیروزیاش در ۱۹۵۹ عامل اصلی شهرت ادبیات آمریکای لاتین شد. در باب انقلاب کوبا و اهمیتی که در آن هنگام پیدا کرده بود _خصوصا هاوانا که پایتخت این کشور بود_ و جایگاه رفیع ادبیاش_ در بازهای کوتاه_ که به سبب پیوند با سیاست از پاریس هم بالاتر بود، به کتاب مراجعه کنید. بعد از تحولات هاوانا و خروج بسیاری از نویسندگان از این کشور، نشریهای به نام موندو نوئوو (دنیای نو) به سردبیری اِمیر رودریگس مونِگال در پاریس منتشر شد. این نشریه بسیاری از نویسندگان کع به هاوانا رفت و آمد داشتند یا نداشتند را گرد هم جمع کرد، از جمله یوسا، گارسیا مارکز، ساباتو، اوکتاویو پاز و... این نشریه به سبب کیفیت بالا و فراجناحی بودن، نقش اساسیای در ارتقای جنبش رمان نو ایفا کرد. برگردیم به جنبش بوم و خولیو کورتاسار، شاهکار کورتاسار کتاب لیلیبازی است. این رمان شاید بیانگر این است که برای تفسیر مسائل ضروری انسانی به بازی و تفریح نیاز داریم. چرا؟ چون رمان سه بخش و یک جدول راهنما دارد. سه بخش متشکل از آن طرف _اتفاقات داستان در پاریس_ این طرف _اتفاقات داستان در بوئنوس آیرس_ و طرفهای دیگر است. اصل داستان دو بخش اول است اما بخش سوم چیست؟ در واقع بخش سوم اصلا ربطی به اصل داستان ندارد! این فصلها همان فصلهایی هستند که در جدول راهنما دورانداختنی انگاشته شدهاند. مثلا یکی از این فصلها مقالهای است از روزنامه آبزرور (ناظر) است که دربارهی خطرات زیپ شلوار برای پوست ختنهگاه پسران است! در چند فصل نقلقولهایی از نویسندگان دیگر آمده و یک فصل سخنانی سراسر بیمعنا است. چندین فصل دیگر که در بین فصلهای مرتبط به داستان اصلی میآیند بر همین منوالاند. خود کورتاسار این اثر را ضدرمان خوانده است. بعد از کورتاسار و لیلیبازیاش، کتاب به دیگر نویسندگان مهم آمریکای لاتین میپردازد، مارکز و شاهکارش، صد سال تنهایی که به عقیده نویسنده کتاب استعارهای از آمریکای لاتین از آغاز _حضرت آدم_ تا آزادی از اسپانیا است. فوئنتس که جهانوطنترین نویسنده جنبش بوم است و شاهکارش، مرگ آرتمیو کروز که به صورت زمان معکوس روایت میشود_ از مرگ نویسنده تا لحظه تولدش. فوئنتس در این کتاب ادامهدهنده رمان برخاسته از انقلاب مکزیک است و دغدغه هویت را پیگیری میکند. نویسنده بعدی یوسا است که چند رمان از او نسبتا مختصر معرفی و تحلیل میشوند. مثل شهر و سگها _در ایران به نام سالهای سگی و عصر قهرمان ترجمه شده، خانهی سبز، سور بز، خانهی خولیا و نویسنده و جنگ آخرالزمان که نویسنده میگوید میتوان آن را شاهکار یوسا دانست که یکی از قهرمانانش ائوکلیدس دا کونیا است که نویسنده یک داستان کلاسیک برزیلی به نام صحراها است و همان دغدغههایی که در آن داستان کلاسیک بیان شده، که عبارت باشد از خشونت، قهرمانیگرایی و جبران گناه، در کتاب یوسا هم هست. نویسندگان دیگر جنبش بوم که چندان شناختهشده نیستند: خوسه دنوسو_ از دو شاهکار این نویسنده اسم میبرد که متاسفانه هیچ کدام به فارسی ترجمه نشدهاند، اگر خلاصه داستانها را بخوانید احتمالا خودتان متوجه میشوید چرا_، خوسه لساما لیا، گیرمو کاربرِرا اینفانته، سِوِرو ساردوی، مانوئل پئیگ و رینالدو آرِناس_ که فقط یک داستان کوتاه از او به فارسی ترجمه شده_ ببخشید بابت طولانی بودن😅 ان شاءالله تو گزارش پیشرفت بعدی در مورد بقیه فصلها مینویسم
113
0
10
(0/1000)
هنوز نظری ثبت نشده است.
نظرات