یادداشت‌های مصطفی شیوازاد (10)

          این کتاب در مورد یک بچه‌ای است که وضع خوبی ندارد ولی با یک اعلامیه یک کارخانه شکلات سازی یعنی کارخانه‌ی وانکا او می گوید پنج بچه خوش شانس به کارخانه‌ی من می آیند .
        

          نام کتاب «لئوناردو داوینچی»





سلام. این کتاب  در مورد نقاش معروف یعنی لئوناردو داوینچی توضیح می دهد. این کتاب از زبان لئوناردو داوینچی هست . از همین نویسنده می توانید کتاب های دیگری از آدم های معروف که دنیا را تغییر دادند بخوانید.
        

          نام کتاب «هلن کلر»
















این کتاب در مورد هلن کلر هست.او نابینا و ناشنوا بود .که یک نفر به او آموزش می دهد که چطور حس هایش را بروز دهد . او ان سالیوان بود.
        

          نام کتاب:سوپ با طعم ویزگول



ویز و خونواده ش به رستوران میرن ولی ویزگول اجازه نداره به رستوران بره . 


        

          نام کتاب : فرار پدر بزرگ 



تعداد صفحات : ۴۵۴




کتاب فرار پدر بزرگ در مورد پدر بزرگ جک است او سنش بالا رفته است و آلزایمر دارد. او سالها پیش در جنگ جهانی دوم خلبان انگلستان بود. پدر و مادر جک از پدر بزرگ خسته شده بودند.آنها پدر بزرگ را به خانه‌ی سالمندان می فرستنده.پدر بزرگ می خواهد فرار کند.جک هر شب به طور مخفیانه به دیدن پدر بزرگش می رود. اما در آنجا مدیر بدجنسی همه‌ی حرکات پدر بزرگ را زیر نظر دارد جک همه ی وسایل مورد نیاز فرار را فراهم می کند. در آخر پدر بزرگ یک شب با کمک جک تمام سالمندان را فراری می دهد.





        

          نام کتاب:فرار از کتابخانه آقای لمونچلو جلد ۱




تعداد صفحات:۲۸۷



کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو در مورد پسری به اسم کایل است که عاشق بازی های آقای لمونچلو است.آقای لمونچلو در شهر کایل یک کتابخانه پیشرفته ساخته است.در مدرسه ی کایل یک مسابقه‌ی انشاء به موضوعه دلخواه برای رفتن به کتابخانه آقای لمونچلو برگزار می شود.در این مسابقه فقط ۱۲ نفر به کتابخانه میروند. کایل وقتی که در اتوبوس است یاد مسابقه می افتد.



        

          به همه پیشنهاد می کنم 
        

          یوشی تکه نویسنده ی فوق‌العاده ی هست
        

          فوق العاده خوبه
        

          نام کتاب : نامزد گلوله ها


تعداد صفحات : ۱۰۴




این کتاب در مورد داستان های مختلف زندگی حاج قاسم سلیمانی است . از دوران کودکی تا لحظه شهادت . حاج قاسم در کودکی پدرش به بانک ۹۰۰ تومان بدهکار بوده . او از روستای کوچک خود یعنی قنات ملک به کرمان می‌رود تا بدهی پدر خود را صاف کند . در آنجا کارگری کرد ؛ بعد از آن در هتل گکسری کاری پیدا کرد . بعد از پنج ماه ، پس اندازش را که ۱۰۰۰ تومان بود برای پدرش فرستاد ، تا باغ‌شان بماند . اگر پدرش بدهی را نمی داد باغ را از او و خانواده اش می‌گرفتند . قاسم سیزده ساله توانسته بود با دست های کوچک خودش گره بزرگ خانواده را باز کند . چهار ماه بعد از فرستادن پول برای پدرش ، یک روز سرد برفی با سختی خودش را به قنات ملک رساند . 




برای من بهترین قسمت کتاب (خرمشهر ؛ نه مُحمره) بود. 

ا