یادداشتهای محمدجواد محمدحسینی (2) محمدجواد محمدحسینی 1400/10/3 من خواب دیدهام فاطمه الیاسی 0.0 2 یادداشتی پس از خواندن رمان من خواب دیدهام، به قلم خانم مبینا فلاح زیاد اهل خواندن قصه های تاریخی نیستم. دوست دارم وقتی قصهای میخوانم مجذوبش شوم. بهحدی که احساس کنم دارم میان کلمات ذوب میشوم؛ و قصههای تاریخی چنین احساسی را به من نمیدهند. پس در ابتدا این کتاب را نه از روی علاقه بلکه بهواسطۀ آشنایی با نویسنده، و همچنین طرح جلد خوب و نامش که کنجکاوم کرده بود، شروع به خواندن کردم. باید میفهمیدم چه کسی چه خوابی دیدهاست. اما فصل اول را که تمام کردم مزهاش به دهانم نشست! کشش داستانیاش که به دلیل شروع خوب قصه و نوع روایت آن است، نگذاشت کتاب را زمین بگذارم. حتی تا آنجا که توانستم تمام کارهایم را زمین میگذاشتم تا کتاب را ببلعم. اما هر چه بیشتر خواندم بیشتر میل به خواندنش داشتم. مثل اینکه کسی مدام در گوشم میگفت: بخوان، بخوان! وسوسهاش بد جور شیرین بود و من هم که طبق عادتِ همیشهام عمراً دست رد به سینه چنین شیطان کتاب دوستی نمیزنم. (لازم به ذکر است که در این وسوسهها معمولاً شیطان خودم هستم!) خواندم، خواندم، خواندم و بالاخره امروز تمامش کردم! خیلی دوست دارم دربارۀ همه چیزش حرف بزنم. از شخصیتهایش گرفته تا پایانش؛ ولی اینجا میخواهم فعلاً کمی از قصه بگویم برایتان و شخصیتی در کتاب که دوستش دارم ... اول دربارۀ قصه؛ با آنکه ماجرا در زمان اسارت امام موسی کاظم علیهالسلام در زندان، اتفاق میافتد، اما مثل خیلی از کتابهایی که در مورد اتفاقات آن زمان نوشته شده مستقیماً به امام پرداخته نشده و سراغ یک بازی قدرت رفتهاست که میان دست راست خلیفه و چند تن دیگر جریان دارد. همین طور داستان از زبان شخصیتی روایت میشود که من از حیلهگریاش در جریان قصه خوشم میآید. شخصیتی به نام نسیبه که اصلیترین شخصیت این ماجراست و پابهپای مردان در این بازی جلو میرود. ولی مردان توان مقابله با او را ندارند! فتنههایش یکی پس از دیگری مثل زهری عمل میکند و بعد مینشیند و از این بازی لذت میبرد. گرچه جاهایی نزدیک مغلوب شدن است، اما به دام نمیافتد و خودش را نجات میدهد. در واقع نویسنده یک شخصیت سه بعدی را ساخته. شخصیتی که هم گذشتهای نفسگیر به همراه دارد، هم نقطه ضعفی اساسی و نقاط قوتی که باعث جذاب بودن داستان میشود که ویژگیهای یک شخصیت اثرگذار واقعی است (بماند که میتوانست تاثیرگذارتر باشد). اما یک نکتۀ مهم در قصه وجود دارد، آن هم اینکه مردهایی که سر راهش قرار میگیرند، درمقابل او به اندازۀ کافی باهوش نیستند (که ای کاش بودند!) و حتی در اواخر رمان از هوششان کم هم میشود. در واقع آنتاگونیست (نیروی مخالف) در فصلهای پایانی ضعیفتر میشود. از حد متوسط قدرتی که دارد کاسته شده و شکستش (شگردی که نسیبه برای شکست آنتاگونیست استفاده میکند) کمی ساده و ابتدایی است. اما با همۀ اینها از خواندن قصۀ زنی که خواب دیده است، بسیار لذت بردم. این را هم بگویم که شخصیت پردازی خوب شخصیت نسیبه، یکی از چیز هایی بود که در لذت من از خواندن داستان نقش زیادی داشت. اما بعد از خواندن «من خواب دیدهام» به یاد چیزی که خیلی وقت است به آن ایمان آوردم، افتادم. اینکه: بخشی از ذکاوتها در سیاستهای حکومتهای مختلف از سمت زنها بودهاست. در نتیجه بعضی از فتنههای تاریخ هم زیر سر خودمان است و همچنان خواهد بود. 0 4 محمدجواد محمدحسینی 1400/9/3 ماوراء مرز احسان صفرزاده 3.6 11 چند خطی در معرفی کتاب «ماوراء مرز»؛ خاطرات سفر به تاجیکستان در امتداد راه خراسان ... یکی از قدیمیترین جادههای ایرانی، شاهراهی بود به نام راه خراسان که از حوالی بغداد شروع میشد و به سمت شرق میآمد و در خراسان چند شاخه میشد که یک شاخه به شهرهای سمرقند و بخارا میرفت. این دو شهر، در کنار شهرهایی همچون ترمذ و خجند و ختلان و ... نگینهایی بودند از بخشی از خراسان که به نام «ماوراءالنهر» هم شناخته میشد. اما این راه (راه خراسان) یکی از حلقههای یک مسیر بین قارهای بود که بعدها نام جادۀ ابریشم گرفت. اواخر قرن پانزدهم وقتی مسیرهای دریایی، غرب و شرق را به هم پیوند داد، رفتوآمد کاروانها در این جاده هم کمتر شد و تغییرات مرزهای حکومتها هم علتی دیگر شد تا ارتباطات این بخش از خراسان با دیگر نواحی جهان اسلام و ایران کمتر شود. زمان گذشت و انزوای چند قرنۀ این سرزمینها ادامه یافت تا وقتی که این سرزمین، به تصرف روس تزاری درآمد. مدتی بعد انقلاب 1917 علیه تزارها در روسیه، دامن این مناطق را هم گرفت و با وعدههای مختلف، روشنفکران این نواحی را جذب خود کرد. یکی از وعدهها، استقلال و پذیرش فرهنگهای محلی و میراث تاریخی این سرزمین بود که لنین در سالهای نخست پس از انقلاب نویدش را داده بود. شاید چشمانداز مردمان و بخشی از روشنفکران این نواحی این بود که انقلاب روسیه به آنها کمک میکند تا رونق گذشته خود را بازیابند. اما گذشتِ چند سال خلافش را نمایاند. تاریخ این مردم با اسلام پیوند خورده بود و کمونیستها کمر به نابودی این تاریخ بسته بودند. خلاصه اینکه دوران هفتاد سالۀ شوروی هم باعث گسترش فاصلۀ این نواحی از اسلام و ایران شد. «ماوراء مرز» کتابی است که نویسندهاش، با گذشت این فراز و نشیب تاریخی، احوال امروز بخشی از این سرزمینها را جویا شدهاست. احسان صفرزاده، نویسندۀ کتاب، پانزده سال پس از فروپاشی شوروی به بخشی از این سرزمین که سالهاست تاجیکستان نام گرفته سفر کرده و چند هفته با مردمان و نخبگانش معاشرت و گفتگو کردهاست. سفری در سال 1385 که فصل اول کتاب ماورا ءمرز را تشکیل میدهد. در این تجربۀ پژوهشی، که با لحنی ساده و مردمنگارانه و گاهی داستانوار و سفرنامهای، به نگارش درآمده با زیست امروز مردمان این بخش از خراسان و نیز بخشی از خاطرات تاریخیشان آشنا میشویم. ده سال بعد هم در اواخر زمستان 1395 و بهار 1396، دوباره به این سرزمین خراسانی برگشته و شرحی دیگر نوشتهاست که در قالب فصل دوم کتاب ماوراء مرز آمدهاست. در این بخش از کتاب هم نویسنده که خود دانشجوی دکتری مطالعات منطقهای دانشگاه تهران است، کوشیده با همان زبان سادۀ پیشین، مخاطب را متوجه تغییرات و روندهای انسانی و اجتماعی امروز این بخش از حوزۀ تمدنی ایرانی اسلامی کند. همچنین صفحات پایانی کتاب (194 الی 222) مزین است به تصاویر زیبایی از کشور و مردم تاجیکستان. کتاب ماوراء مرز، تألیف احسان صفرزاده، با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 36 هزار تومان، توسط شرکت چاپ و نشر بین الملل راهی بازار شدهاست. 0 8