یادداشتهای ستایش حشمتی (7)
1403/4/8
4.3
39
با اینکه نبود آنه در گرین گیبلز و اونلی برام غریب بود، اما واقعا دوستش داشتم. چیزی که خیلی این کتاب رو خاص میکرد، شخصیت پردازی های ویژهش بود. مردم اونلی یا مثل آنه مهربون و خیالپرداز بودن، یا خیلی سنتی. اما ما تو این کتاب بیوهها و ربکا دیو رو دیدیم که شخصیت های خیلی پیچیده ای داشتن، نورا، دختر بدعنق که واقعا خط داستانی جالبی داشت. کاترین هم همینطور! در واقع شخصیت های عبوسی که بعد از مدتی مهربون شدن تو این کتاب زیاد بود و واقعا مایه آرامش بود. چون تو کتاب های قبل احساس میکردم من که مثل پائول یا باقی دوستان آنه خیلی رویایی نیستم جایی هم در میان دوستانش نخواهم داشت. اما بعد از اینکه آنه حتی به کاترین و نورا هم علاقه نشون داد؛ فهمیدم که فقط با آدم های نسبتا بی نقص دوست نمیشه و وضع من خیلی بهتر از نورا یا کاترینه. بنابرین قطعا میتونستیم با هم دوستای خوبی باشیم. :) اون خط داستانی که ( اسم شخصیتا حقیقتا یادم نمیاد) یه دختره و همینطور نامزدش گفتن از رابطشون راضی نیستن، و وقتی آنه سعی کرد رابطشون رو تموم کنه عصبانی شدن و کلی به آنه خورده گرفتن منو یاد یکی از آشناهای عزیزم (!) میندازه و خوندن واکنش آنه که بیشباهت به واکنش خودم نبود حس خوب و جالبی داشت
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0