این کتاب به دو بخش تقسیم میشه. بخش اول در نگاه اول کمی گنگ و مبهمه و حالوهوای تاریخی داره. اما بخش دوم بهزیبایی مفاهیمی مثل عشق و اندوه رو با بخش اول پیوند میده. جایی که نویسنده با نهایت صداقت، تجربهی فقدان همسرش رو روایت میکنه. دردی که با ظرافت به تصویر کشیده شده، نه با فریاد، بلکه با نجواهای غم.
یکی از جملات ماندگار کتاب، نقلقولی از نیچهست:
«هرچه ما را نمیکُشد، قویترمان میکند.»
بارنز اما با نگاهی متفاوت به این جمله میپردازه:
«بعد از این اتفاق، حالا مدتهاست که به نظرم این جملهی نغز کمی غلطاندازه. خیلی چیزها هست که ما را نمیکُشد، اما برای همیشه ضعیفمان میکند.»
در وصف تأثیری که این کتاب روم گذاشت، فقط میتونم بگم: بارها در سکوت، با چشمانی خیس، جملاتی رو خوندم که انگار از دل خودم بیرون اومده بودن. با هر واژه، درد فقدان رو لمس کردم، اشک ریختم، و احساس کردم کسی هست که سوگواری رو اونقدر انسانی و شریف روایت میکنه که نهتنها همدردی، بلکه تسلا هم همراهشه.