یادداشت‌های محمدحسن مسرور (3)

یک روز  زا
        یک روز  زال یک فیل سفید را از پا درآورد

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

یکبار می خ
        یکبار می خاستن توزمین بابا ش بشینن وجا نبود ورفتن توی زمین همسایه شوو نشستن ومحسن اونجا ننشست بد بابا ش گفت چرانمیشینی گفت که اینجا زمینه مردمه شاید رازی نباشه بد آنها بهش  خندیدند

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0