یادداشتهای jm (3)
1402/12/24
3.9
126
داستان یک «جنایت بشری!» نمیدونم حین خوندن داستان چند بار گفتم خدای من ! وای خدای من! چیزی که برای من غیر قابل باوره جنون آنیِ که به انسانها دست میده. جنون آنی ... اینکه انسانی که در موضع ترس ، فقر ، نابسامانی، قحطی ، گرسنگی و... قرار گرفته، میتونه چطوری دستخوش خشم و جنون خودش بشه و برای فرو نشوندن اون بهانه های مبتذلی رو تدارک بببینه (دیالوگ اهالی روستا رو بخاطر بیارید! اون یه پروسیه ! من شنیدم که اون گفت مرگ بر فرانسه و...)که هر چه بیشتر و بیشتر اون رو به پیش ببره و سرانجام جنایت و خشونت و به سر حد خودش برسونه. دست به دست شدن و تکه پاره شدن آلن دو مونی بینوا ، داستان بیمایگی و رذالت آدمهاست که اکثرا استطاعت درندگی و وحشیگردی افسارگسیخته رو در مواضع جنون اور دارن . (تعداد جنایتکاران و افراد تماشاگر و حاضر روز حادثه که حدود ششصد نفر بوده!).از همه بدتر جنون گروهی و دامن زدن و تقلید و دنباله روی افراد موقع انجام جنایت و تاثیر عجیبیه که انسان از جو اطرافش میگیره.(مثل بهونه های افراد که دهن به دهن میچرخید هر یک مهر تاییدی به مهمل بافی دیگری میزد.). مرور و یادآوری تکه پاره شدن انسانی اینطور فجیعانه هر انسانی رو وحشت زده میکنه و به فکر فرو میبره که اگر اون هم در اون روز و در اون مکان بخشی از جمعیت مجنون حاضر در حادثه بود ایا دستخوش جنون آنی و جمعی اون جو میشد ؟و دست به چه جنایت هایی میزد ؟ یا نه مثل اقلیت ۵ یا ۶ نفره متوجه وقوع جنایتی انچنان فجیع میشد و سعی در متوقف کردنش میکرد؟ برای من وحشت آور تر اون افرادی بود که پس از به پایان رسیدن اون جنایت حتی نمیدونستن کی رو کشتن و کتک زدن!!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
14