قبل از ایشون ، کتابخانه نیمه شب مورد علاقم بود.. ولی حالا با اتفاقی هیجان انگیز روبه رو شدم به اسم تغییر کتاب مورد علاقه .. به سختی میتونستم زمین بزارمش و مامانم هردفعه میگفت میخوای یه دفعه کل کتابو هایلایت کنی راحت شی؟:)
احساساتی رو باهاش تجربه کردم که قابل توصیف با کلمات نیستن و از همه سخت تر یادداشت نویسنده خانمِ هوور عزیزم..
از همین چند دقیقه پیش که تمومش کردم سکوت میتونه آرومم کنه و فقط کاش میتونستم بزارمش توی قلبم نه کتابخونهم ..
نمیدونم بیشتر از این چی باید بگم..
+تونمیتونی عاشق کسی بشی یا کسی رو با تموم وجود درک کنی که تاحالا حتی ندیدیش.
من: اوه واقعا؟؟:))