یادداشت‌های سمانه نظیری (44)

          این کتاب رو ۷ سال پیش خوندم :)... ترم های اول پرستاری...آخ که چقدر اون روزا که بیمارستان میرفتم لحظه به لحظه ی این کتاب میومد جلوی چشمم‌. بیمارهایی که اینتوبه بودن همیشه برام بولد بودن. بیمارهایی که اصولا باید بخش مراقبت های ویژه میبودن ولی خب :)))  به علت کمبود جا و مدیریت ناصحیح تو بخش ENT (گوش حلق بینی) بودن 
چقدر به چشم دیدم خسته شدن همکارام از طولانی شدن مدت بستری تخت ۱۸رو و شوخی هایی که روز فوت شدنش میکردن که دیگه راحت شدن ! و انگار با هر شوخی قلب منو از جادرمیاوردن
چقدر دیدم اونی که تو بخش به بیمار خود گوش فرا میداد در نهایت همونی بود که بخاطر کم شدن مشقای گزارش پرستاریش توبیخ میشد و متهم میشد به کم کاری. درحالیکه در حال رفع نیازهای بیماری بوده که از اظهار نیازش هم عاجزه.
خدا اموات رئیس دانشکده مون رو بیامرزه که اون موقع کلی تلاش کرد این کتاب رو بچه ها بخونن و چند باری خانم الهی رو آوردن دانشکده
چه آیدا الهی ها که نفسی براشون نموند که روایت کنن از بلاهایی که سرشون اومد
یه بخشی از من همیشه خودش رو بخاطر رها کردن پرستاری سرزنش میکنه...
الحمدلله میشناسم همکاران و دوستانی رو که به معنای واقعی کلمه پرستارن
        

6

          هر لحظه که میخوندم یاد سریال شهرزاد میفتادم و تئاتر اتللو... (وسوسه شدم باز برم ببینم سریالو)
داستان رو قبل خوندن میدونستم و برام تازگی نداشت. با خواهر کوچیکه همخوانی میکردیم و بیشتر واکنش های عزیزدلم برام جذاب بود تا کتاب.
به تصویر کشیدن اوج بیچارگی آدمی تو شک و بدگمانی به خوبی انجام شده بود . ولی راستش رو بخواید داشتم فکر میکردم چرا باید انقدر سر و صدا کرده باشه و معروف شده باشه. از نظر متنی و داستانی چیزی نیست که کس دیگه نتونه بهترش رو بنویسه.
فلسفه ی مشهور شدن ها رو هیچوقت درک نکردم.
بهرحال خوندنش برام عذاب آور نبود و روون گذشت و جاهاییش هم چسبید. ولی صرفا خوندمش که از قفسه ی درحال خوندن بیاد بیرون و سنگینی نکنه رو دوشم..
در نهایت هم امان از اتللو ها و یاگوها 
اتللو همون قدری مقصره که یاگو
چرا باید اعتمادت به یکی بیشتر از اعتمادت به زنت باشه آخه مرد
وای که چه دسدمونا ها به اسم غیرت توسط اتللو ها به قتل رسیدن.قتل روح کم از قتل جسم نداره واقعا...
        

3

          فوق العاده بود. بخونید. بخونید . بخونید
هییچ مطلب زردی نداشت. باورم نمیشه یه کتاب بالاخره تونست اونچه که راجع به زندگی مشترک تو ذهنم بود رو انقدر دقیق و خوب بنویسه. 
اگر بخوام خلاصه ای از روند کتاب رو بگم اینطوره که در ابتدا توضیح میده که منظورش از فریاد زدن چیه. که اصلا بلند کردن صدا نیست و  هرگونه کنش از روی احساسات فریاد  تلقی میکنه
بعد چند باور غلط رایج راجع به زندگی مشترک رو میگه مثل یکی شدن به صورتی که خودی در میان نباشه و ۲ مورد دیگه
بعد شروع میکنن و روش بدون فریاد رو توضیح میدن که قسمت اعظم روش اینه که خودتون رو بازنمایی کنید. یعنی خودتون ، احساستون ، افکارتون و ... رو بروز بدید به طرف مقابلتون و بیان کنید تا بتونید صمیمی بشید و تصمیم درست بگیرید و رشد کنید
این روش رو در مسائل مختلف مثل امور خونه ، مسائل مالی و رابطه ی جنسی مطرح میکنه و برای هرکدوم هم مثال هایی از مشاوره هاش میاره
در انتهای کتاب هم راجع به عشق و تعهد صحبت میکنه که به نظرم بهترین نتیجه گیری ای هست که میشد در انتهای کتاب آورد 
واقعا فوق العاده بود و چه مجرد هستید چه متاهل بخونیدش به نظرم
عالی بود 
عالی
اون نیم ستاره کمتر هم فقط برای این هست که یه قسمتایی تکرار زیاد داشت
        

8

6

          کتاب پنجم

در یک کلام فوق العاده بود و ضروری برای هر والدی.
نه تنها برای تربیت فرزند بلکه برای تربیت خودمون و نجات خودمون از اسارت تلوزیون و رسانه.
خب تو کتاب اول نقش چشم و نگاه رو در زندگی توضیح میده که همین بس که چشم تعیین می‌کنه دل کجا بره و عقل چیکار کنه
بعد مشکلات جسمی ناشی از تلوزیونی شدن بچه ها رو با اتکا به مقالات علمی و گفته های پزشکان بیان میکنه.
بعد پیامدهای تربیتی تلوزیونی شدن بچه ها رو میگه که یکی از یکی گریه آور تره و شاید اگه تلوزیونی بزرگ شده باشیم میتونیم در جای جای زندگیمون این پیامدها رو تو خودمون پیدا کنیم
در قسمت بعد علت سحر شدنمون توسط این قاب جادویی رو میگه
و در آخر هم راهکارها رو میگه

خیلی کامل و جامع و عالی بود.
تو کتاب خیلی جاها از نیل پستمن نقل قول میکنه. نظریه پرداز و استاد دانشگاه و اینا که سال ۲۰۰۳ فوت شده و کتاب هایی که نوشته ( زوال دوران کودکی ، زندگی در عیش مردن در خوشی) مال این دوره ی طلسم شده توسط رسانه نیست. اون دوره میگه زوال دوران کودکی در اثر رسانه اتفاق میفته‌ . الان اگر بود و بلاگرهای کودک اینستا رو میدید اسم کتاب غیرقابل پخش میشد قطعا.
        

7