یادداشت‌های محمدحسن اسدی (1)

        کتاب خوبی بود چون بنظرم هر دو شخصیت اول داستان قابل باور ‌بودند و  داستان نقطه اوج داشت و جذاب بود. 
شخصیت مرد داستان همان شخصیت همیشگی کتاب های داستایفسکی هست که در رمان های جنایت و مکافات و به خصوص  یادداشت‌های زیرزمینی و تا حدودی شبهای روشن هم شاهدش هستیم
شخصیتی که نسبت به دیگران متفاوت هست  درونگرا هست عقاید و رفتار  مشخص و پایداری نداره  و از طرف جامعه طرد و مسخره میشه و بنابراین به سرگشتگی و به فکر انتقام از هر کسی و عضوی از جامعه می افته (حتی اگر همسرش باشه!)
در این رمان شخصیت مرد به همسرش به همان دید نگاه می کنه که اگر راز دلش رو برملا کنه او هم مسخره اش خواهد کرد و بنابراین سکوت اختیار می کنه و همین سکوت باعث دوری و سردی روابط میشه و البته بحث ها و دعوا هایی که در این میان داشتن به این امر کمک می کنه 
شخصیت دختر هم  پدر و مادر خود را از دست داده و در خانه عمه هایش جز تحقیر چیزی  ندیده و تشنه محبت و عشق هست  و بین بد و بدتر شخصیت اول مرد داستان را به همسری انتخاب می کند . و به دلیل اینکه باز عشقی از همسرش نمی بینه و او هم  تحقیرش می کنه به سمت رابطه دیگری جذب میشه
به نظرم پیامی که این کتاب داشت این بود که وقتی که کسی آمادگی ازدواج ندارد و خودش دچار مشکلات روحی بسیاری هست نیابد کس دیگری را حتی برای نجات از شرایطش بدبخت کند 
انتقادی هم که دارم اینه که به نظرم آگاهی شخصیت مرد به اشتباهش غیر قابل باور و غیر منطقی بود و برای همین من بهش ۴ میدم . در کل به نظرم کتاب آموزنده ای بودبه خوبی نشون می داد چه عامل هایی باعث سرد شدن رابطه یک زوج میشه



 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2